بنام خدا
هشتم مهرماه در تقویم رسمی با عنوان «روز بزرگداشت مولوی » ثبت شده است به این بهانه در ادامه بحث خلاقیت در کودکان و نقش هنرهای هفت گانه در رشد خلاقیت، امروز به شعر که بخشی مهم در ادبیات (هنر چهارم) است، خواهم پرداخت.
پیشتر در مطلب «کتاب خواندن برای کودکان» در مورد جایگاه کتاب در پرورش خلاقیت کودکان صحبت کردم. امروز قصد دارم بیشتر در مورد شعر بگویم، شعر یکی از حلقههای مهم اتصال ما به جهانیان، گذشتگان، عشق و همه خوبیهاست. افتخار میکنیم که ادبیات و خصوصاً شعر از گذشته دور با زندگی روزمره ایرانیان عجین شده است ، جای دیوان حافظ، شاهنامه فردوسی، مثنوی مولوی و… روی طاقچه خانهها بود و جای ظروف نفیس! در پستو و انباری (دقیقاً برعکس امروز که ویترین ظروف در هال و پذیرایی است و کتابها، داخل کارتن پفک در انباری!). شبهای سرد پاییز و زمستان دور کرسیِ خانهها، بزرگترها برای کوچکترها شعر میخواندند، غزلیات حافظ، دیوان شمس و… ، تابستانها هم بعد از غروبِ آفتاب، حیاط را آبپاشی میکردند و روی تخت چوبیِ کنار باغچه، بساط شعر و قصه برپا بود. مادرها شبها لالاییهای زیبا درگوش فرزندان خود زمزمه میکردند و این شعرها و افسانهها، وسیلهای مهم در انتقال فرهنگ، سنت و ادبیات بود.
اما تغییر سبک زندگی این روزها به سبب چیرگی ماشین بر انسانها و روابط اجتماعیآنها؛ فرهنگ، هنر، خلاقیت و ادبیات را به حاشیه برده است. برنامهریزیهای آموزشی نیز چنان ضعیف و بدون تدبیر انجام شده است که هنر {منظور تمام شاخههای هفتگانه یا شاید هشتگانه آن} و خلاقیت به سمت نابودی پیش میرود.
یافتههای جدید، که در حقیقت تائیدکننده دانستهها و روش گذشتگان است، ثابت میکند کودکان همیشه و همواره مشتاق ادبیات و خصوصاً شعر هستند و زمانی که آموزش بربستری از شعری مناسب و ارزشمند به کودکان (حتی بزرگسالان) عرضه میشود، قوه فراگیری به شدت افزایش مییابد و خلاقیت شکوفا میشود. خصوصاً اینکه آموختن با این روش هم آموزش است و هم سرگرمی و تفریح.
یکی دیگر از محاسن آموزش بربستر شعر این است که آموختهها، در ذهن و روان افراد ماندگارتر خواهد بود. اگر کمی فکر کنیم حتماً براین موضوع صحه میگذاریم که آنچه به شعر و مَثَل آموختهایم در وجودمان نهادینه شده است.
به یادسپاری مفاهیم بربستر شعر هم، به مراتب راحتتر و ماناتر از روشهای دیگر است. اکثر ما معترفیم، روش خلاقانه برخی از معلمان درس عربی در آموزش قواعد دشوار این درس، با زبان شعر، باعث شد که این قواعد تا سالها درحافظه ما ماندند.
نقش شعر در تقویت قوه تخیل و خلاقیت هم برهمگان روشن است ، زمانی که داستان هفت خوان رستم، که از زبان حکیم ابوالقاسم فردوسی روایت می شود را با برخی از انیمیشنها و فیلمهای تخیلی امروزی مقایسه میکنیم چقدر متاثر میشویم از جفایِ هنرمندان ِ بی ذوق کشورمان ، بر فردوسی و مــا.
پس برای رشد ذهن و اندیشه فرزندانمان برای آنها شعر بخوانیم، آموختههایی مفید و زیبا در میان ابیات شعر نهفتهاند.
به مناسبت روز گرامیداشت مولانای جان حکایتی زیبا از دفتر چهارم مثنوی با عنوان «قصه مرغی که در دام صیاد افتاد و پند او به صیاد » انتخاب کردهام تا برایتان نقل کنم؛
آن یکی مرغی گرفت از مکر و دام مرغ او را گفت ای خواجه همام
تو بسی گاوان و میشان خوردهای تو بسی اشتر به قربان کردهای
تو نگشتی سیر زانها در زمن هم نگردی سیر از اجزای من
هل مرا تا که سه پندت بر دهم تا بدانی زیرکم یا ابلهم
اول آن پند هم در دست تو ثانیش بر بام کهگل بست تو
وآن سوم پند دهم من بر درخت که ازین سه پند گردی نیکبخت
آنچ بر دستست اینست آن سخن که محالی را ز کس باور مکن
بر کفش چون گفت اول پند زفت گشت آزاد و بر آن دیوار رفت
گفت دیگر بر گذشته غم مخور چون ز تو بگذشت زان حسرت مبر
بعد از آن گفتش که در جسمم کتیم ده درمسنگست یک دُرّ یتیم
دولت تو بخت فرزندان تو بود آن گوهر به حق جان تو
فوت کردی در که روزیات نبود که نباشد مثل آن در در وجود
آنچنان که وقت زادن حامله ناله دارد خواجه شد در غلغله
مرغ گفتش نی نصیحت کردمت که مبادا بر گذشته دیغمت
چون گذشت و رفت غم چون میخوری یا نکردی فهم پندم یا کری
وان دوم پندت بگفتم کز ضلال هیچ تو باور مکن قول محال
من نیم خود سه درمسنگ ای اسد ده درمسنگ اندرونم چون بود
خواجه باز آمد به خود گفتا که هین باز گو آن پند خوب سیومین
گفت آری خوش عمل کردی بدان تا بگویم پند ثالث رایگان
پند گفتن با جهول خوابناک تخت افکندن بود در شوره خاک
چاک حمق و جهل نپذیرد رفو تخم حکمت کم دهش ای پندگو
حتماً متوجه روایت زیبا و ساده آن شدهاید، متن علیرغم اینکه ادبیات اشعار مولانا کمی سنگین است، تقریباً قابل فهم است و چه خوب که چند کلمهی هم که معنی آن را نمیدانیم، جستجو کنیم و به دانشمان افزوده شود:
مردی یک ، پرندهای را به دام انداخت. پرنده گفت: ای مرد دلیر و جوانمرد، تو در زندگیت فراوان گوشت گاو، گوسفند و شتر خوردهای و هیچ وقت هم سیر نشدهای. پس مطمئناً از خوردن پرندهای لاغر و کوچک مثل من هم سیر نمیشوی. امّا اگر مرا رها کنی، سه پند با ارزش به تو میدهم و متوجه میشوی که من چقدر پرنده دانایی هستم و با عمل به این پندها به خوشبختی میرسی. پند اول را در دستانت به تو میگویم. اگر آزادم کنی پند دوم را وقتی که لب بام خانهات بنشینم به تو میدهم و پند سوم را وقتی که روی درخت بنشینم به تو میدهم پندهایی که تو را خوشبخت و سعادتمند میکند. مرد قبول کرد. پرنده گفت اولین پند اینکه سخن محال را ازهیچکسی باورنکن. شکارچی تا اولین پند را شنید، زود پرنده را آزاد کرد. پرنده برلبه بام نشست و گفت پند دوم اینکه: هرگز غم گذشته را نخور و برای آنچه که از دست دادی افسوس نخور.
پرنده روی شاخه درخت پرید و گفت : در شکم من یک دُرّ گرانبها به وزن ده درم هست. ولی چون آزادم کردی قسمت تو و بچههایت نشد و گرنه با داشتن آن ثروتمند میشدی. صیاد با شنیدن سخن بسیار ناراحت شد و آه و نالهاش همچون زنان باردار در هنگام زادن فرزند، بلند شد. پرنده به او گفت: مگر تو را نصیحت نکردم که افسوس گذشته نخور؟ چرا غصه گذشته را میخوری؟ یا پند و نصیحت مرا نفهمیدی یا کر هستی؟ نصیحت اول من به تو این بود که سخن ناممکن را باور نکنی. ای ساده لوح ! همه وزن من سه درم بیشتر نیست، چگونه ممکن است که یک دُرّ ده درمی در شکم من باشد؟ مرد وقتی اندیشید متوجه موضوع شد و گفت ای پرنده دانا پندهای تو بسیار ارزشمند است. سومین پندت را هم به من بگو.
پرنده گفت : مگر تو به آن دو پند توجه کردی و به آنها عمل نمودی که من پند سوم را هم به تو بگویم؟؟؟
نصیحت کردن آدم نادان و غافل،همانند پاشیدن بذر در زمینی شورهزار، بیحاصل است و آدمی که در جهل مرکب است نصیحت برای او سودی ندارد.
و در پایان به احترام مادران؛ یک لالایی زیبا و گوش نواز :
لالالالاخبر لالا شده فصل سفر لالا
یکی رفت و یکی اومد لالاچشما به درلالا
لالالالاخبراومد پرنده از سفر اومد
یکی بال وپرش واشد یکی بی بال و پر اومد
لالادنیا گذرگاهه گذرگاهی که کوتاهه
یکی رفته یکی مونده یکی الان تو راهه
لالالالاگل پونه که دنیا یک خیابونه
یکی رفت و یکی اومد چرا؟هیچ کس نمی دونه!
لالالالاگل تازه که شبها چشم تو بازه
ببین دنیا پر از رنگه ببین دنیا پر از رازه
یه جا مهتابی و روشن یه جا تاریک و بی روزن
یه جا صحرا و خارستون یه جا باغ و یه جا گلشن
لالاصحرا پر از رنگه دهان چشمه ها تنگه
نگاه آسمون صافه دل کوهها پر از سنگه