چرا بچه‌ها باید به «مدرسه» بروند؟

بنام خدا

آموزش غیرحضوری در دوران شیوع بیماری کرونا، باعث شده است خیلی از افراد (دانش‌آموزان، والدین و حتی بعضی از معلمین) سوال مهمی را مطرح کنند:

 چرا بچه‌ها باید به مدرسه بروند؟ آیا نمی‌توان آموزش مجازی را، جایگزین آموزش حضوری در مدرسه کرد؟

در این یادداشت قصد دارم در این مورد توضیحاتی را ارائه کنم.

از بدیهی‌ترین دلایل در اهمیت آموزش حضوری و رفتن فرزندانمان به مدرسه، کیفیت و مدیریت‌پذیری آموزش حضوری در مدارس است. روشن است که بچه‌ها در مدرسه، بیشتر از زمانی که دروس به‌صورت مجازی، ارائه می‌شود، دانش می‌اندوزند. معلم در کلاس درس، کنش (رفتار) و واکنشِ دانش‌آموزان را در هنگام آموزش، بررسی‌ می‌کند. او می‌تواند به دانش‌آموزان بیاموزد و بازخورد آن را ببیند (شیوه تعاملی)، میزان یادگیری درس توسط آنها را مداوم بسنجد. عقب‌ماندگی‌ها و ضعف دانش‌آموزان زودتر مشخص می‌شود و…

امّا شاید موضوعات مهم دیگری مغفول مانده باشد:

  1. جامعه پذیری و توسعۀ مهارت‌های اجتماعی

در جامعه‌پذیری اولیه، کودک از خانواده خود در مورد رفتارها و کنش‌های اجتماعی مختلف می‌آموزد. توانایی برقراری ارتباط کلامی را به‌دست می‌آورد، درباره رفتارهای فردی می‌آموزد و مهارت‌های شناختی خود را توسعه می‌دهد. خانواده، همچنین ارزش‌های فرهنگی و نقش‌های اجتماعی خاص را به او می‌آموزد.

در بحث جامعه پذیری ثانویه، برای اکثر بچه ها، مدرسه اولین محیطی است که در آن یاد می گیرند با دیگران معاشرت کنند. آنها یاد می گیرند که دوست پیدا کنند، به معلمان گوش دهند و مشکلات خود را حل کنند. کودک با ورود به مدرسه، رفتارها و جنبه‌های اجتماعی مختلف را یاد می‌گیرد. در مدرسه کودک اجتماعی‌شدن را می آموزد، مهارت‌های تعامل اجتماعی در او ایجاد می‌شود. دانش‌آموزان در مدرسه با گروه‌های متفاوتی از افراد (معلم، ناظم، مدیر، دانش‌آموزان دیگر و…) ارتباط برقرار می‌کنند و رفتارهای اجتماعی متفاوتی را یاد می‌گیرند. همچنین رفتارهای او نیز در معرض دیدگاه‌ها و برداشت‌های متفاوت معلمان و سایر دانش‌آموزان قرار می‌گیرند. آنها مهارت‌های اجتماعی مانند همفکری، همدلی، دوستی، کار‌گروهی، کمک و… را می‌آموزند، که به رشد شخصیت و هویت اجتماعی آنها کمک فراوانی می‌کند.

  • سرمایۀ انسانی و سرمایۀ اجتماعی

سرمایۀ انسانی عبارت است از آنچه شما می‌دانید (مجموع شناخت‌ها، مهارت‌ها و تجربیات)، امّا سرمایۀ اجتماعی بستگی دارد به اینکه شما چه کسانی را می‌شناسید و با آنها درارتباط هستید (حجم این ارتباطات، کیفیت آن و تنوع شبکه‌های ارتباطی فرد). سرمایۀ اجتماعی در درون ساختار روابط افراد یافت می‌شود و برای برخورداری از سرمایۀ اجتماعی فرد بایستی با دیگران رابطه داشته باشد. این سرمایه شما را قادر می‌سازد تا ارزشی به‌وجود آورید و نقشی در جهان ایفاء کنید. بنابراین هیچ فردی نمی‌تواند بدون سرمایۀ اجتماعی به موفقیت برسد. مدرسه محیط مناسبی است تا فرزندان ما سرمایۀ‌انسانی (دانش، مهارت‌ها و …) برای خود کسب کنند و مثل هر سرمایه‌گذاری دیگری، تلاش کنند روز به روز آن را افزایش دهند. امّا مهمتر اینکه، مدرسه محیط مناسبی است که آنها، سرمایۀ‌ اجتماعی خود را افزایش دهند. دانش‌آموزان در مدرسه می‌آموزند با افزایش ارتباطات اجتماعی، تنوع بخشیدن به شبکه ارتباطات اجتماعی خود و افزایش کیفیت این ارتباطات، سرمایۀ اجتماعی خود را افزایش دهند.

  • مدرسه به کودکان و نوجوانان کمک می کند تا اعتماد به نفس، کسب کنند.

اعتماد به نفس و اعتماد به توانایی‌های خود، برای داشتن زندگی موفق و سالم، بسیار مهم است. افرادی که اعتماد به نفس کافی ندارند، بیشتر مورد سوء‌استفاده قرار می‌گیرند و همواره با اضطراب دست و پنجه نرم می‌کنند. در محیط مدرسه، بچه‌ها این فرصت را پیدا می‌کنند که اعتماد به نفس خود را تقویت کنند. با یادگیری خواندن، نوشتن، حل مسائل ریاضی و … ، اعتماد دانش‌آموزان به توانایی‌هایشان و به تبع آن، اعتماد به نفس آنها، افزایش می‌یابد.

  • نظم

زمانی که دانش‌آموز به مدرسه می‌رود، از قواعد و روال‌هایی پیروی می‌کند که نظم و انضباط را در وجود او نهادینه می‌کنند. او یاد می‌گیرد که باید به قوانین مدرسه، مسئولین مدرسه و دانش‌آموزان دیگر، احترام بگذارد، او می‌داند که درصورت رعایت نکردن قوانین و دستورالعمل‌ها، مورد بازخواست قرار می‌گیرد. این روال، به نهادینه شدن قانون در زندگی او  کمک می‌کند و او را به یک شهروند قانونمند تبدیل می‌کند.

مثلاً در مدرسه، ساعت شروع کلاس مشخص است و هرکس دیر حاضر شود، به واسطه تأخیر مورد سوال قرار می‌گیرد. اما در کلاس‌های مجازی معمولاً حضور و غیاب خیلی مطمئن و دقیق انجام نمی‌شود، حتی گاهی والدین به‌جای فرزندان خود اعلام حضور می‌کنند. در مدرسه، خروج از کلاس درس، قانون دارد. امّا در کلاس مجازی این موضوع اصلاً جدی نیست.

  • تفکر انتقادی

تفکر انتقادی جزء ضروری آموزش دروس، در مدرسه و دانشگاه است. دانش‌آموزان در مدرسه تکنیک‌های تفکر‌انتقادی را آموخته و توسعه می‌دهند. آنها از این تکنیک برای درک عمیق مطالب، شکل دادن به ایده‌های خود و بیان تفکرات و اندیشه‌هایشان در قالب نوشتار و یا گفتار استفاده می‌کنند. این مهارت‌ها در تمامی زمینه‌های زندگی، خواه در دانشگاه، محیط کار و یا روابط اجتماعی، نقشی مهم ایفاء می‌کنند.

  • دسترسی بیشتر، به آموزش همگانی و کاهش فقر

برای آموزش مجازی، نیازمند امکانات سخت‌افزاری، نرم‌افزاری و زیرساخت‌های خاصی هستیم، گوشی‌هوشمند، دسترسی به اینترنت و… . این الزامات گروه زیادی از دانش‌آموزان را از دسترسی به درس و آموزش محروم می‌کند. بطوریکه بنابر اعلام رئیس کمیته آموزش و پرورش کمیسیون آموزش مجلس ۳.۵ میلیون دانش‌آموز دسترسی مناسب به سامانه آموزشی شاد را نداشتند.[1] و براساس آمارهای رسمی شمار دانش‌آموزان ترک تحصیلی کشور در سال 1400، قریب یک میلیون نفر بوده است.[2]

 امّا در مورد ارتباط آموزش و فقر؛ آموزش، نقش مهمی در کاهش فقر دارد. وقتی بچه‌ها تحصیل می‌کنند، می‌توانند به شغل‌هایی با درآمد بالاتر دسترسی پیدا کنند. این به نفع تمام خانواده‌های آنهاست و می‌تواند به چرخه‌های فقری که در این خانواده‌ها وجود دارد، پایان دهد. اگر کشوری می‌خواهد فقر را کاهش دهد، باید در مدارس سرمایه گذاری کند. قطعاً عوامل دیگری بر نوع شغلی که یک فرد می‌تواند به دست آورد، تأثیر می‌گذارد، اما به طور کلی، همواره با افزایش تحصیلات فرد، درآمد او، افزایش می‌یابد.

  • آزمون‌های واقعی!

در آموزش‌های مجازی، امتحانات غیرحضوری روش مناسبی برای محک زدن آموخته‌های دانش‌آموزان نبود. در زمان برگزاری امتحانات، استفاده دانش‌آموز از کتاب، دانشِ والدین و خانواده، گروه‌های همفکری (نامی جدید برای تقلّب گروهی!) و… ، باعث شده بود که آزمون‌های مجازی مدارس، کارایی سنجشی خود را از دست بدهند.

  • حضور در کلاس و تمرکز بیشتر

حضور دانش‌آموزان در مدرسه، باعث می‌شود با دقت وحضور ذهن بیشتر در کلاس‌ها حاضر شوند و همچنین آنها مجبور به مشارکت در کلاس هستند، امّا در آموزش مجازی  دانش آموزان بدون اینکه در کلاس مشارکتی داشته‌باشند، حتی گاهی درحال استراحت و خواب، ظاهراً در کلاس حاضرند و حتی اگر مورد سوال قرار بگیرند، با عذرهای مختلف فنی و غیرفنّی، موضوع را خاتمه می‌دهند.

در کلاس‌های آموزش مجازی بچه‌ها امکانات زیادی دارند تا خود را به چیزی غیر از درس، مشغول کنند. یک گوشی تلفن همراه هوشمند به اندازه کافی جذابیت دارد، به اینترنت هم که متصل است! اما در کلاس درس، حواس‌پرتی دانش‌آموز ممکن است درحدّ نقاشی کردن کناره کتاب، یا شاید صحبت با همکلاسی خود باشد. که معمولاً معلمِ هوشمند، متوجه می‌شود، به آنها تذکر می‌دهد و ذهنشان را به فضای درس و کلاس متوجه می‌نماید.

  • رفتار اطرافیان!

گاهی وقتها مشکل کلاس‌های مجازی، جدّی نگرفتن این کلاس‌ها توسط والدین و اطرافیان دانش‌آموز است. آنها انتظار دارند دانش‌آموز همانطور که سرکلاس حاضر است، کارهای دیگری را هم انجام دهد! مثلاً به خواهرش دیکته بگوید، لباسها را پهن کند و …

  1. افزایش فعالیت‌های بدنی

کلاس‌های مجازی، باعث کاهش فعالیت‌های بدنی دانش‌آموزان می‌شود و در نتیجه این کم تحرکی، اضافه وزن به سراغ آنها می‌آید و باعث بروز مشکلات و بیماری‌ها‌یی برای آنها می‌شود. وقتی کودک به مدرسه می‌رود، درگیر فعالیت‌های جسمی مختلفی مانند ورزش، بازی در حیاط مدرسه و… می‌شود که سلامت جسمانی او را بیشتر می‌کند. همچنین کودکان اغلب در رویدادهای ورزشی مدرسه مانند فوتبال، بسکتبال، دو ومیدانی و … شرکت می‌کنند. این رویدادها علاوه بر نقشی که در سلامتی آنها ایفاء می‌کند، می‌تواند زمینه‌های علاقه به ورزش حرفه‌ای را در دانش‌آموزان، به وجود آورد.

  1. تغذیه

در مدرسه، معمولاً دانش‌آموزان در محدوده زمانی زنگ استراحت، در حیاط مدرسه، تغذیه خود را میل می‌کنند، در نوع تغذیه هم محدودیت‌هایی وجود دارد، امّا در آموزش‌های غیرحضوری معمولاً بچه‌ها بدون نظمی خاص، حجم بیشتری از مواد غذایی استفاده می‌کنند و همچنین مواد غذایی را مصرف می‌کنند که به‌طور معمول، به عنوان تغذیه دانش‌آموزان محسوب نمی‌شود. این موضوع، با توجه به کم‌تحرکی آنها، مشکلات فراوانی در حوزه سلامت برای آنها ایجاد می‌نماید.

  1. بهداشت

معمولاً دانش‌آموزان قبل از خروج از منزل ، دست و صورت خود را شستشو می‌دهند، دندان خود را مسواک می‌زنند و… . امّا وقتی آموزش مجازی شد، بچه‌ها معمولاً در این امور کاهلی می‌کنند. همچنین به واسطه عدم نظارت مربیان بهداشت و مسئولین انضباطی مدرسه، در رعایت بهداشت فردی، کوتاهی می‌کنند. احتمالاً حسنیِ دهِ شلمرود هم، چون به مدرسه نمی‌رفت، با موی بلند، روی سیاه و ناخن دراز، مشکلی نداشت!

  1. افزایش مهارت‌های کلامی:

بعضی‌ از دانش‌آموزان در کلاس‌های مجازی کمتر صحبت می‌کنند و کمتر می‌شنوند، گاهی وقت‌ها برای اینکه صحبت نکنند بهانه می‌آورند (میکروفن نداریم، نِت ضعیف است، داداش کوچیکم خواب است و …). بهانه‌هایی که در کلاس حضوری، ممکن نیست.

  1. هنر

متاسفانه در آموزش حضوری هم، زنگ هنر در مدارس جدی گرفته‌ نمی‌شود، قبلاً در مقالۀ ازبین بردن خلاقیت و هنر در کودکان و عواقب آن، در مورد این موضوع توضیحاتی را مطرح کردم. امّا تجربه آموزش مجازی در دوران ‌همه‌گیری کرونا، نشان داده است که در شرایط عدم حضور دانش‌آموزان در مدرسه، شرایط به مراتب بدتر است و حتّی تکالیف درس هنر، معمولاً توسط هنرمندانِ خانواده انجام می‌شود.

  1. تکالیف کلاسی

تکالیفی که دانش‌آموزان در مدرسه انجام می‌دهند، از ابزارهای مهم معلمان در سنجش سطح یادگیری دانش‌آموزان است و معمولاً معلمِ مجرّب، با بررسی زمانِ انجام تکالیف، روش حل مسائل، کیفیت پاسخ‌ها و… به نقاط ضعف هر دانش‌آموز، واقف می‌شود و زمینه‌های رفع مشکلات آموزشی او را فراهم می‌نماید.

  1. آموزش زبان خارجی

یکی از دروس مهم در مدارس، آموزش زبان خارجی است و یکی از مهمترین بخش‌های این درس، مکالمه است که یادگیری و مهارت در آن، نیازمند  گفتگو دو یا چند جانبه (دیالوگ) است که در کلاسهای مجازی معمولاً چنین امکانی وجود ندارد.

  1. استقلال

بچه‌ها در مدرسه می‌آموزند که چند ساعتی را بدون والدین بگذرانند، آنها در این زمان‌ باید مشکلات خود را به تنهایی (یا با کمک کادر مدرسه) حل کنند، اگر لباس آنها پاره شود. ناراحتی جسمی، قلدری دانش‌آموزان دیگر، مشکلات در مسیر رفت و آمد به مدرسه و …

  1. آشنایی با موضوعات جدید و کشف‌وشکوفایی استعدادها

وقتی کودکان به مدرسه نمی‌روند، درمحیط خانواده آنچه را فرا می‌گیرند که در حوزه دانش والدین و اعضای خانواده آنها قراردارد. امّا در مدرسه، دانش‌آموز با موضوعاتی آشنا می‌شود که شاید در حوزه دانش خانواده او نباشد. اغلب اوقات، دانش‌آموز به واسطه گفتار معلم، یا از طریق یک مقاله تحقیقاتی یا پروژه‌های گروهی، با موضوعات خاصی در سطح عمیق ارتباط برقرار می‌کند و این درک عمیق‌تر، سبب می‌شود آنها فرصت‌هایی برای کشف بیشتر علایق خود به دست آورند. به عبارت دیگر، آشنایی او با موضوعات متفاوت در حوزه‌هایی همچون، سیاست، تاریخ، هنر، علوم جدید، حرفه‌های خاص، ورزش و …، و دستیابی به این طیف وسیع اطلاعات، به کودک کمک می‌کند تا علایق و اشتیاق خود را در مراحل اولیه زندگی‌اش، تشخیص دهد.


[1] http://fna.ir/627rr

[2] https://plus.irna.ir/news/84535551/

همیشه حق با احمق‌ها است!

بنام خدا

در مورد رفتار با احمق‌ها از بنده سوال شده بود، امروز در این نوشته قصد دارم به این موضوع بپردازم.

 صفات احمق‌ها

  1.  احمق‌ها از همه انتظار دارند با آنها سازگار شوند.
  2. همه باید بدانند که همیشه حق با آنها (احمق‌ها) است.
  3. آنها به شدت به سرزنش کردن و انتقاد از دیگران علاقمند هستند.
  4. از پاسخ‌گویی منطقی و ارائه استراتژی عملی برای راه حل‌هایی که ارایه می‌دهند، عاجز هستند.
  5. احمق ها معمولاً خیلی حرّاف هستند و از گوش دادن به حرفهای دیگران بیزار هستند؛ آنها باید همیشه متکلم وحده باشند.
  6. اعتماد به نفس زیادی دارند و اطمینان فراوانی به درستی افکار و عقاید خود دارند.
  7. آنها تحمل مخالفت یا انتقاد را، به هیچ وجه، ندارند.
  8. اگر وقتی نزد شما بودند، از شما تعریف و تمجید کردند (یعنی دچار نکوهش و نقد توسط ایشان نشدید) به احتمال خیلی زیاد، در زمان عدم حضور شما، مشغول غیبت و نکوهش شما هستند.
  9. احمق‌ها معمولا رفتار توده‌وار دارند و به همین دلیل، منطق و دلیل عقلی در اصلاح رفتار آنها کار‌کردی ندارد.
  10. احمق‌ها معمولاً دنبال چالش و رقابت نبوده و راحت‌طلب هستند.
  11. آنها به شدت در مقابل فهمیدن مقاومت می‌کنند.
  12. متاسفانه حماقت در چهره افراد تأثیر ملموسی نمی‌گذارد اما خوشبختانه تا شروع به صحبت کنند، شما متوجه حماقت آنها خواهید شد.
  13. احمق ها به شدت تحریک‌پذیر هستند. (خصوصیت توده‌ها)
  14. احمق‌ها همواره دچار غلو در احساس هستند (میانه‌روی در رفتار آنها مشاهده نمی‌شود)

 حتماً شما هم می‌توانید موارد دیگری را به لیست بالا اضافه کنید.

 رفتار با احمق‌ها

  • معمولاً بهترین رفتار در برخورد با احمق‌ها، سکوت است. اگر گفتار و رفتار آنها خطر آسیب جدی برای شما یا عزیزانتان، ایجاد نمی‌کند، سـکوت کنید و سعی کنید، عصبی و خشمگین نشوید. این کلام میشل فوکو، (جامعه‌شناس، فیلسوف و اندیشمند معاصر) خیلی آرامش‌بخش است:

همیشه، سکوت نشانه تایید گفتار طرف مقابل نیست، گاهی نشانه قطع امید از سطح فهم طرف مقابل است.

مارک تواین هم با این منطق، سکوت در برابر احمق‌ها را توصیه می‌کند:

هرگز با احمق‌ها بحث نکنید، آنها نخست شما را تا سطح خودشان پایین می‌کشند؛ سپس با تجربه یک عمر زندگی در آن سطح، شما را شکست می‌دهند.

  • اگر گفتار، نگرش و رفتار آنها خطر جدی برای شما یا اطرافیانتان داشت. سکوت جایز نیست! اما روش های معمول و معقول (براساس استدلال عقلی و منطق) در مورد آنها موثر نیست.

توصیه می‌کنم کتاب روانشناسی توده‌ها اثر گوستاو لوبون را مطالعه فرمایید. علی‌رغم اینکه این کتاب در سال 1895 تألیف شده است، امّا مطالب ارائه شده در کتاب، متناسب با شرایط امروز، دقیق و کاربردی است. در این کتاب راهکار مناسب و عملی برای ایجاد تغییرات ملموس در رفتار توده‌ها (احمق‌ها)، اینگونه بیان شده است:

بر روان توده‌ها، به توسط استدلالات منطقی نمی‌توان تاثیر گذاشت … اینکه سخنورانی که می‌دانند توده‌ها را چگونه تحت تأثیر قرار دهند، نه خرد، بلکه احساس ایشان را مخاطب قرار می‌دهند، از همین جا سرچشمه می‌گیرد. قوانین منطقی، بر توده‌ها کوچکترین تأثیری ندارد.  

در مورد چرایی عدم تأثیرپذیری منطق بر احمق‌ها، برتراند راسل در کتاب تاریخ فلسفه غرب، موضوع جالبی را بیان می‌کند:

توضیح و شرح یک مرد احمق از آنچه یک مرد باهوش و خردمند می‌گوید، هرگز نمی‌تواند صحیح و دقیق باشد، زیرا او ناخودآگاه هر آنچه را می‌شنود، به چیزی تبدیل می‌کند که می‌تواند بفهمد.

بله، ظرف ذهنی و البته معیوب این افراد، باعث می‌شود در مواجهه با مسائل منطقی، علمی و ارزشمند، امکان بهره‌مندی از روشنگری و برکات آن را نداشته باشد و قطعاً نمی‌توانند این مطالب را درست و کامل، منتقل نمایند. (انتقال شیر با آبکش را تصور کنید!)

در مورد عدم تأثیر استدلال های منطقی در این افراد همانگونه که قبلاً در مقاله اثر دانینگ کروگر – در اوج قله‌یِ «حماقت» بیان کردم، اثر دانینگ- کروگر باعث می‌شود که آنها از «توهم برتری فکری» رنج ببرند و یا به عبارت صحیح‌تر باعث رنج دیگران شوند. (آنها تصوری از میزان حماقت خود ندارند!)

در مورد این موضوع چارلز بوکوفسکی، جمله‌ای جالب دارد:

مشکل دنیا این است که آدم‌های باهوش پر از شک هستند، درحالیکه آدم‌های احمق پر از اعتماد به نفس هستند.

خلاصه

در مقابل احمق‌ها، حتی‌المقدور، سکوت کنید. اگر مجبور شدید که با آنها صحبت کنید، اصلاً سراغ دلایل منطقی و علمی نروید، فقط تحریک احساس و هیجان کارساز است.

نکته کلیدی : تأثیر هیجان گروهی، در ایجاد تغییرات در احمق‌ها بسیار زیاد است.

گسترش انحرافات اجتماعی

بنام خدا

یکی از موضوعاتی که همواره در جامعه مطرح می‌شود، مسأله گسترش انحرافات اجتماعی است. انحراف اجتماعی[1]، به رفتاری گفته می‌شود که براساس معیارهای اعضای جامعه، نادرست و ناپسند باشند. شاخص و معیار جامعه برای اطلاق صفت منحرف یا کجرو، ارزش‏‏ها [2] و هنجارهای اجتماعی [3] است لذا فردی که برخلاف آن معیارها عمل کند، از سوی اجتماع به عنوان منحرف و کجرو شناخته می‏شود و رفتار او در حوزه جامعه شناسی تحت عنوان « انحراف اجتماعی» یا «کجروی اجتماعی» مورد مطالعه و تبیین قرار می‏گیرد.

 در بحث انحرافات اجتماعی، تراویس هیرشی[4] نظریه‌ای را با عنوان « پیوندهای اجتماعی[5]» مطرح کرده است، او معتقد است چهار عنصر اصلی موجب تحکیم پیوند فرد و جامعه و کاهش انحرافات اجتماعی در جامعه، می‌شوند. در ادامه ضمن معرفی این چهار عنصر، توضیحاتی را در مورد چرایی افزایش مشکلات و انحرافات اجتماعی، با استفاده از مفاهیم این نظریه، مرقوم می‌نمایم.

  1. وابستگی[6] :

وابستگی، قدرت پیوندها و روابطی را که بین فرد با محیط اجتماعی فرد وجود دارد، توصیف می‌کند. در وابستگی، ارتباط با والدین از اهمیت ویژه ای برخوردار است، اما نهادها و بازیگران دیگر مانند مدرسه یا دوستان نیز نقش مهمی در وابستگی دارند و تا زمانی که حلقه دوستان مشوّق هنجارهای انحرافی نباشند وابستگی به دایره دوستان می‌تواند از انحراف جلوگیری کند.

  • در خیلی از موارد به واسطه شرایط نامناسب اقتصادی والدین (معمولاً پدر خانواده) مجبور به صرف زمان زیادی در محیط کاری خود هستند تا بتوانند حداقل‌های معیشت خانواده را تأمین نمایند، این سبک زندگی عامل تعمیق فاصله فرزندان و والدین می‌شود و جایگاه، این رکن مهم در پیوند اجتماعی و نقش آن در دوری از انحرافات اجتماعی را به شدت تضعیف می‌نماید.
  • ارتباطات و وابستگی اعضای خانواده، به علت تغییر سبک زندگی، کم شدن روابط فامیلی (خصوصاٌ پس از همه‌گیری ویروس کرونا و محدودیت‌های قرنطینه و…) روز به روز کمتر شده است و با کم شدن ارتباطات اجتماعی افراد، حس تعلق خاطر و وابستگی به شدت کاهش یافته است.
  • متاسفانه فضای مجازی، به جایگزینی برای تامین نیاز عاطفی و ارتباطی افراد تبدیل شده است، بطوریکه گاهی اوقات حتی در دورهمی‌های خانوادگی هم افراد بجای گفتگو با هم، متن و تصویر برای هم ارسال می‌کنند!
  • در دوران کودکی، فرد تحت تاثیر خانواده است ولی با افزایش سن نقش همسالان و دوستان پررنگ می شود و در دوران نوجوانی به اوج خود می رسد؛ چرا که نوجوانان در این سنین در جست و جوی استقلال هستند و تلاش می‌کنند تا هویت خود را در کنار دوستان خود تعریف کنند و همانگونه که اشاره کردم شرایط کنونی باعث شده است فرزندان ما زمان بیشتری را با دوستان خود بگذرانند  (‌چه حضوری و چه مجازی) و این موضوع اثربخشی رفتار و تربیت والدین، نسبت به فرزندان را کاهش می‌دهد. در جامعه ی امروزی یکی از عوامل موثر در بروز لغزش ها و انحرافات اجتماعی در نوجوانان و جوانان را باید در کیفیت و نوع تعاملات آنها با گروه‌های هم سن و سال جستجو کرد، تا جایی که این معاشرت و ارتباط نوجوانان و جوانان با دوستان ناباب به یکی از معضلات مهم تبدیل شده است .
  • تعهد [7]:

تعهد، بعد جامعه شناختی مفهوم فرد (Ego) در روان‌شناسی است. هیرشی معتقد است شخصی که منابع، زمان و انرژی خود را برای دستیابی به اهداف مورد قبول اجتماعی صرف کرده است، نسبت به کسی که تعهد کمتری در دستیابی به اهداف اجتماعی، داشته است، تلاش بیشتری در دوری از رفتارهای انحرافی داشته و تلاش بیشتری برای حفظ موقعیت اجتماعی خود خواهد داشت.

  • در مورد مسأله تعهد، یکی از مهمترین تعهدات انسانها، تعهد به همسر و فرزند است، براساس تحقیق مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی بالا بودن هزینه های آغاز زندگی، هزینه بالای مسکن، بیکاری و عدم اشتغال جوانان و پیدا نکردن گزینه مناسب ازدواج در سه اولویت اول دلایل عدم ازدواج بهنگام جوانان قرار دارند. [8] این مشکلات، مساله فرزندآوری را هم با چالش‌های فراوانی همراه نموده است. براساس آنچه ذکر گردید، عامل تعهد هم به شدت کاهش پیدا می‌کند.
  • درگیری [9]و مشغولیت :

منظور از درگیری در نظریه هیرشی این است که فردی که به شدت درگیر فعالیت‌های اجتماعی است، زمان و فرصت کمتری برای انجام رفتارهای انحرافی دارد. البته منظور، فعالیت‌های ساختاریافته و پذیرفته‌شده اجتماعی مانند تحصیل، کار یا تربیت فرزندان  بوده و این عوامل می‌توانند آمادگی و توان افراد را برای مقاومت در برابر انگیزه‌های رفتار انحرافی، تقویت کنند.

  • در بحث مشغولیت‌های اجتماعی در بخش اشتغال حرفه‌ای، نرخ بیکاری همچنان بالا است ( برای مثال نرخ بیکاری در استان هرمزگان 15/8 درصد و در استان کرمانشاه 14/9 درصد، ثبت شده است. [10]) و یا افراد در کاری موقت یا غیر مرتبط به تحصیلات و تخصص خود، مشغول به کارند که مقبولیت و جذابیت لازم را ندارد. تربیت فرزند هم که با افزایش خانواده‌های بدون فرزند و نیز وجود جوانان زیادی در سن فرزندآوری که همچنان، مجرد هستند، مشغولیت مفید و جذابی برای افراد ایجاد نمی‌کند. در مورد انگیزه برای تحصیلات عالی هم، به واسطه گسترش بیکاری قشر تحصیل کرده، انگیزه ادامه تحصیل هم کمتر شده است. (جوانان تحصیلکرده در صف انتظار کارگری ساده! [11] )
  • اعتقاد[12] :

هیرشی اعتقاد را چهارمین عامل پیوند اجتماعی می‌داند. او به اعتقاد و اعتبار ارزش‌ها و هنجارهای جریان اصلی جامعه اشاره دارد. هر چه این ارزش‌ها و هنجارها بیشتر درونی شده باشند، نقض آنها دشوارتر می‌شود. هنگامی که معنای هنجارها زیر سؤال می‌رود، انگیزه درونی برای اطاعت از آنها نیز کاهش می‌یابد.

  • یکی از مواردی که باعث شده است اعتقادات و باورهای بنیادی افراد، تضعیف شود، فقر است (معاون رفاه اجتماعی وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی : ۳۰ میلیون نفر ایرانی زیر خط فقر مطلق قرار دارند [13] ) این فرمایش امیرالمومنین  در تبیین این موضوع، بسیار روشنگر است؛ ایشان به فرزندش محمد بن حنفيه چنین فرمودند: فرزندم! از فقر بر تو مى ترسم، پس، از آن به خدا پناه ببر، چراكه فقر، هم دين انسان را ناقص مى كند و هم عقل را مشوش مى سازد و هم مردم را به او، و او را به مردم بدبين مى كند. [14]
  • به قول پاول کوزینسکی[15] « فقر آفت آگاهی‌ست. انسان گرسنه در درجه نخست هدفی جز سیر شدن شکم ندارد. چون غم نان اجازه نمی دهد که انسان به تماشای جهان بنشیند. در زندگی عمیق شود. کتاب بخواند، یاد بگیرد و آگاهی‌اش را بالا برده و به جهان اطراف خود بیاندیشد. آدمی در نتیجه‌ی زندگی فقیرانه پا را فراتر از جهل نمی‌گذارد. چیزی که با فقر یکجا جمع نمی شود، آگاهی است.»
  • ارزشها و هنجارهای اجتماعی برای نسل‌های متفاوت و حتی افراد مختلف، یکسان نیستند و به قول عباس عبدی: جوان و نوجوان کنونی به کلی نمی‌داند که ارزش‌های رسمی چیست که حتی بخواهد آن را رعایت کند. آنان با نهادهای اصلی جامعه قطع رابطه کرده و در خود فرو رفته‌اند. [16]

پس نتیجه می‌گیریم؛ تنها با نگرش‌ غیرکارشناسی و مغرضانه میتوان آخرین حلقه زنجیر، «منحرف» را مقصر تام دانست و قصور و تقصیر سایر افراد در حوزه‌های آموزش، تصمیم‌سازی، تصمیم‌گیری، برنامه‌ریزی، سیاستگذاری، حکمرانی و… را با تسامح، تعصب یا تعمد، مغفول گذاشت.


[1] Social Deviance

[2] اَرزِش در اصطلاح جامعه‌شناسی، باورهایی است که افراد یا گروه‌های انسانی در مورد چیزهای مطلوب و مناسب دارند. ارزش‌های گوناگون، نمایانگر جنبه‌های اساسی تنوع در فرهنگ انسانی است. ارزش‌ها معمولاً از عادت و هنجار، سرچشمه می‌گیرند. (ویکی پدیا)

[3] در اصطلاح دانش جامعه‌شناسی به الگوی رفتاری گفته می‌شود که روابط و کنش‌های اجتماعی را تنظیم می‌کند، اکثریت جامعه خود را به آن پایبند می‌دانند و در صورتی که شخصی آن را رعایت نکند (هنجارشکنی)، جامعه او را مجازات می‌کند.

[4] تراویس وارنر هیرشی (زاده ۱۵ آوریل ۱۹۳۵ – درگذشته ۲ ژانویه ۲۰۱۷) جامعه‌شناس آمریکایی و استاد بازنشسته جامعه‌شناسی در دانشگاه آریزونا بود. او نظریه پیوندهای اجتماعی  را مطرح نموده و به توسعه نسخه مدرن نظریه کنترل اجتماعی جرم و همچنین نظریه خودکنترلی جرم کمک کرد.

[5] Social bonds theory

[6] Attachment

[7] Commitment

[8] https://rc.majlis.ir/fa/report/show/1745070

[9] involvement

[10] https://www.eghtesadnews.com/

[11] https://www.isna.ir/news/1400041107680/

[12] belief

[13] https://www.ilna.ir/fa/tiny/news-1146900

[14]    نهج البلاغة : حكمت 319

[15]  طنزپرداز و فیلسوف هنری سیاسی متولد لهستان و ضد جنگ.

[16] https://www.eghtesadnews.com/fa/tiny/news-504219

خستگی از تصمیم (decision fatigue)          

بنام خدا

همه ما در زندگی روزمره خود، تصمیم‌های زیادی می‌گیریم، البته بسیاری از این تصمیمات را، آگاهانه نمی‌گیریم! گاهی تصمیم‌گیری ساده است؛ در یخچال را باز می‌کنیم و تنها چیزی که در آن وجود دارد، شیرینی است! این یک تصمیم ‌گیری بسیار ساده است. اما اگر مجبور باشیم تصمیمات زیادی را بگیریم: چه بخورم؟ چه بپوشم؟ در روز تعطیل با چه کارهایی خود را مشغول کنم و… فرآیند تصمیم‌گیری‌های متعدد خسته کننده و استرس‌زا است. براساس نتایج  بررسی‌های به عمل آمده، در طول روز، ما بیش از 35000 تصمیم‌گیری انجام می‌دهیم که اکثر آنها آگاهانه نیست.

تعدد تصمیم‌گیری، چه تصمیم‌های ساده مثل انتخاب مسیری مناسب برای برگشت از محل کار به منزل و یا تصمیم‌های سخت مانند، عبور کم آسیب از مهلکه همه‌گیری ویروس کرونا! زمان و انرژی فراوانی از ما می‌گیرد و مطمئناً توان جسمی و روحی ما را تحلیل برده باعث ایجاد استرس، غم و خستگی مفرط در ما شده و توانایی ما را در تصمیم‌گیری‌های مناسب، مختل می‌نماید. به این حالت ” خستگی از تصمیم” (decision fatigue) گفته می‌شود.

بعضی رفتارهای افراد خسته از تصمیم:

  • خرید فوری و بدون تأمل، تحقیق و یا حتی نیاز! .
  • واگذاری تصمیم‌گیری به دیگران،
  • انصراف از تصمیم‌گیری و انتخاب (در یک پروژه تحقیقاتی در دانشگاه کلمبیا، دوگروه از افراد انتخاب شدند، به گروه اول،  6 طعم مربا برای انتخاب پیشنهاد شد و به گروه دوم 30 طعم متفاوت برای آزمون عرضه شد، از گروه اول 30 درصد یک مورد را انتخاب کرده و خریداری کردند و گروه دوم فقط 2 درصد تصمیم به خرید مربا گرفتند! )

راه حل :

  1. اول تصمیمات سخت و مهم را بگیرید؛ درگیری ذهنی ما وقتی در موردی سخت، تصمیم‌گیری را به تعویق می‌اندازیم، توانایی ما را در تصمیم‌گیری‌های مناسب، به شدت تحلیل می‌برد. با اولویت‌ دادن به تصمیم‌گیری های سخت  و مهم، ذهن خود را آزاد کنید. (بقول مرحوم پدر؛ این پدر مردنی است و این گریه هم، کردنی!).
  2. در هنگام تصمیم‌گیری از عواملی که حواس شما را پرت می‌کنند، دوری کنید. تلفن همراه، تلویزیون و… را کنار گذاشته و روی موضوع مورد نظر تمرکز کنید و تصمیم‌گیری کنید.
  3. کمد لباس خود را خلوت کنید! کم کردن انتخابها در پوشیدن لباس (لباس روزمره برای رفتن به اداره، دانشگاه و …) خستگی تصمیم‌گیری را به شدت کاهش می‌دهد. جالب توجه است که افراد موفق و تأثیرگذاری همچون باراک اوباما، استیوجابز، زاکربرگ و… با محدود کردن انتخابهای خود در پوشیدن لباس، ضمن تلاش برای رهایی از «خستگی از تصمیم‌گیری»، انرژی و زمان بیشتری برای اتخاذ تصمیمات مهم داشته‌اند. اوباما هنگام انجام وظایف روزانه خود فقط کت و شلوار خاکستری یا آبی می‌پوشید. او در مصاحبه‌ای با Vanity Fair در سال 2012  چنین می‌گوید: «من سعی می‌کنم تصمیمات را کم کنم. من نمی‌خواهم درباره آنچه می‌خورم یا می‌پوشم تصمیم بگیرم، زیرا تصمیم‌های زیادی برای گرفتن دارم.»
  4. برنامه‌ریزی برای وعده‌های غذایی؛ یک برنامه غذایی تهیه کنید و وعده های غذایی هفته را از قبل آماده کنید. این کار می‌تواند به کاهش فشار تصمیم‌گیری در لحظه، کمک کند و قدرت مغز را برای کارهای مهم‌تر حفظ کند.
  5. حتی‌المقدور از انجام همزمان کارها، که در حقیقت انجام تصمیم‌گیری همزمان است، خودداری نمائید.
  6. استراحت کردن؛ خستگی جسمی، در ایجاد خستگی تصمیم‌گیری نقش موثری داشته و خیلی افراد ممکن است زمانی که خسته هستند تصمیمات بدتری بگیرند. استراحت در طول روز، می‌تواند به تجدید قوای ذهنی ما کمک کند.

نقش فعالیت‌های ورزشی در بهبود اختلال اوتیسم

بنام خدا

سیزدهم فروردین (دوم آوریل) روز جهانی آگاهی از اوتیسم (World Autism Awareness Day)  نام گرفته است این مناسبت، سازمان‌های مرتبط با اوتیسم را در سراسر جهان دور هم گِرد می‌آورد تا به اموری مانند تحقیق، تشخیص، درمان و پذیرش عمومی افراد مبتلا به این اختلال، کمک کنند.

به این بهانه مقاله‌‌ای درمورد نقش فعالیتهای ورزشی در بهبود اختلال اوتیسم، ارایه خواهم کرد. لازم به توضیح است که در هنگام ترجمه سعی کرده‌ام تعریف واژگان تخصصی را در زیرنویس متن مرقوم نمایم.

اوتیسم و ​​ورزش: مزایای ویژه[1]

 5 سپتامبر 2018  /   شان هیلی [2]

عبارت “ورزش دارو است” یک عبارت رایج در بین متخصصان سلامت و پزشکان است. انبوهی از تحقیقات درستی این موضوع را تأیید می کند. و اکنون – به لطف تعداد فزاینده ای از مطالعات مربوط به نوجوانان مبتلا به اوتیسم – می توانیم با اطمینان بگوییم که فعالیت‌های مناسب بدنی، طیف گسترده ای از مزایا را برای آنها فراهم می کند.

من اخیراً نتایج فراتحلیل[3] 29 تیم مطالعاتی را منتشر کردم که به فواید ورزش در میان بیش از هزار نوجوان مبتلا به اوتیسم پرداخته بود. در یک فراتحلیل، ما یافته‌های مطالعات متعدد را ترکیب می‌کنیم تا تصویری عمیق‌تر و قابل اعتمادتر از تأثیر بالقوه یک مداخله [4] به دست آوریم.

به طور کلی، ما دریافتیم که فعالیت بدنی برای نوجوانان مبتلا به اوتیسم مزایای متوسط تا زیادی را در زمینه‌های مختلف به همراه داشت. مزایایی همچون؛ بهبود مهارت‌های حرکتی، تناسب اندامِ مرتبط با مهارت، بهبود مهارت‌های اجتماعی و نیز قدرت و استقامت عضلانی. من اینها را با جزئیات بیشتر در زیر توضیح خواهم داد.

مهارتهای اجتماعی

فراتحلیل ما نشان داد که نوجوانانی که در برنامه‌های فعالیت بدنی طراحی شده برای افراد مبتلا به اوتیسم شرکت کردند، دستاوردهای قابل‌توجهی در بهبود مهارت‌های اجتماعی و ارتباطی خود نشان دادند. این فعالیت‌ها شامل اسب‌سواری، انواع مختلف بازی‌های گروهی، برنامه‌های دویدن، دویدن همراه حرکات نمایشی[5] و سایر بازی‌های الکترونیکی که شامل فعالیت بدنی می‌شوند؛ بود.

همچنین محققان به این نتیجه رسیدند که وقتی برنامه‌های فعالیت بدنی به‌طور مناسب طراحی شوند، می‌توانند محیطی سرگرم‌کننده و امن برای تعامل با کودکان دیگر فراهم کنند و این فعالیت بدنی باعث بهبود مهارت‌های اجتماعی می‌شود. به عبارت دیگر، آنها می توانند فرصت های عالی برای تمرین مهارت‌های اجتماعی ارائه دهند. علاوه بر این، فعالیت‌های مرتبط به حیوانات (مثلاً اسب‌سواری) روشی مناسب و جذاب برای تعامل غیرکلامی و همچنین کلامی برای کودکان فراهم می‌کند.

تناسب اندام

بسیار دلگرم کننده است که تجزیه و تحلیل ما تأیید کرد که این نوجوانان مبتلا به اوتیسم، به طور قابل توجهی قدرت و استقامت عضلانی خود را با شرکت در برنامه های ورزشی، ورزش در آب و اسب سواری بهبود می‌بخشند. این امر به ویژه به این دلیل مهم است که ما از مطالعات قبلی می‌دانستیم که افراد مبتلا به اوتیسم نسبت به سنشان، قدرت و استقامت عضلانی ضعیف‌تری دارند. قدرت و استقامت نه تنها برای سلامت جسمانی، بلکه برای استفاده از فرصت‌های اجتماعی که همراه فعالیت‌های بدنی از جمله ورزش‌های تفریحی و بازی‌های غیرساختاری است، مهم هستند.

تناسب اندامهای مرتبط با مهارت

بسیاری از افراد مبتلا به اوتیسم در مقایسه با سایر افراد، در مهارت‌هایی مانند تعادل، هماهنگی بدن، کنترل دیداری- حرکتی[6] و سایر مهارت‌های حرکتی، توانایی و مهارت کمتری دارند. در اینجا، دوباره، ما با خوشنودی متوجه شدیم که بسیاری از انواع فعالیت‌های بدنی، تناسب اندامِ مرتبط با مهارت را برای نوجوانان مبتلا به اوتیسم بهبود می‌بخشد. این فعالیت‌ها شامل تمرینات رایانه‌ای، پریدن بر روی ترامپولین (با نظارت و موانع ایمنی)، آموزش مهارت‌های حرکتی (مانند تنیس روی میز) و اسب‌سواری بود.

افزایش مهارت‌های حرکتی بنیادی

بسیاری از انواع فعالیت‌های بدنی – و فرصت‌های اجتماعی که برای افراد براین مبنا فراهم می‌شود – به چیزی نیاز دارد که ما آن را «مهارت‌های حرکتی بنیادی»[7] می‌نامیم. این مهارت‌های اساسی شامل دویدن، پرتاب کردن، گرفتن و غیره است. تجزیه و تحلیل ما نشان داد که برنامه های ورزشی به طور قابل توجهی این مهارت‌ها را در بین نوجوانان مبتلا به اوتیسم بهبود می بخشد.

درک بیزاری ها

اخیراً یک پسر مبتلا به اوتیسم را تشویق کردم که در طول تعطیلات در کنار همسالان خود بازی کند. او پاسخ داد: «فکر نمی‌کنم بتوانید جای بدتری برای من طراحی کنید!»؛ متوجه منظور او شدم؛ از او می‌خواستم وارد محیطی شود که اجتماعی، فعال، پر سر و صدا و غیرقابل پیش‌بینی بود، همه ویژگی‌هایی که او دوست نداشت.

چند مسئله باعث می شود که فعالیت بدنی برای بسیاری از افراد مبتلا به اوتیسم، کمتر جذاب باشد. موضوعاتی مانند: مهارت‌های اجتماعی و حرکتی ضعیف آنها، ترجیح فعالیت‌های مبتنی بر صفحه نمایش، نداشتن همپا در ورزش و نبود فرصت‌های مناسب و پذیرای افراد مبتلا اوتیسم برای فعالیت‌های بدنی در جوامع ما، از مهمترین موانع در این راه هستند.

خبر خوب: ما تدابیر عملی مناسبی، درجهت تشویق افراد برای فعالیت بدنی منظم داریم.

  1. از «زمان کوتاه» شروع کنید

مرکز کنترل و پیشگیری از بیماری ها[8] توصیه می کند که کودکان حداقل روزانه یک ساعت فعالیت بدنی داشته باشند. دانستن و اجرای این موضوع خوب است، اما من پیشنهاد می‌کنم با یک هدف ساده‌تر شروع کنید. ما دریافته‌ایم که دوره‌های فعالیت بدنی کوتاه‌تر و با فاصله در طول روز، راحت‌تر اجرا شده و تداوم می‌یابند. به یاد داشته باشید: هدف این است که فعالیت بدنی را به بخشی منظم و لذت بخش از زندگی روزمره تبدیل کنید. پس صبور باشید و بلند مدت فکر کنید.

در اینجا چند راه برای اضافه کردن فعالیت بدنی به برنامه روزانه آورده شده است:

  • پیاده روی به مدرسه یا محل کار (یا حداقل طی قسمتی از این مسافت!)
  • پیاده‌روی همراه حیوانات خانگی (اگر دارید!)
  • رفتن خانوادگی به زمین بازی را به یک فعالیت عادی و بعد از صرف شام، تبدیل کنید. اگر بتوانید آنجا پیاده روی کنید، خیلی بهتر است.
  • توصیه می‌کنم به تدریج زمان صرف شده در این فعالیت‌ها و سایر فعالیت‌ها را افزایش دهید (با هدف دستیابی به ساعت توصیه‌شده روزانه برای فعالیت بدنی.)
  • فراگیری بهتر مهارت های حرکتی

به خاطر داشته باشید که کودک شما برای شرکت موفقیت آمیز در فعالیت های بدنی و ورزش، باید برخی از مهارت‌های حرکتی اساسی را، بهتر فرا بگیرد. شما می‌توانید با انجام بازی‌هایی که کودکتان را به فعالیت بیشتر تشویق می‌کند این مهارت‌آموزی، را لذت‌بخش کنید:

  • به روش‌های مختلف حرکت کنید. (مانند دویدن، لِی‌لِی، پرش و …)
  • بازی با انواع مختلف تجهیزات؛ مانند توپ، چوب و راکت؛ و با انجام حرکاتی مانند: پرتاب، گرفتن و ضربه زدن)
  • فراگیری این مهارت‌ها در خانه، نه تنها می‌تواند موفقیت فرزند شما را در کلاس تربیت بدنی افزایش دهد، بلکه باعث می‌شود حس لذت بردن او از سایر فعالیت های فیزیکی جذاب اجتماعی مانند بازی‌های گروهی و ورزش‌های تفریحی، افزایش یابد.
  • تجزیه و تحلیل ما طیف گسترده ای از فعالیت ها را شناسایی کرد که می‌توانند مزایایی را به همراه داشته باشند. از تنیس روی میز گرفته تا شنا، از دوچرخه سواری تا اسب سواری، فعالیت‌های بدنی فراوانی وجود دارد که شما و فرزندتان می‌توانید آنها را امتحان کنید. در حالت ایده‌آل، یک یا چند فعالیت همزمان را تجربه کنید. این فعالیتها علاوه بر کمک به تقویت عضلات، بهبود سلامت و تناسب اندام، تعامل اجتماعی کودکان و نوجوانان را، بهبود می‌دهد.
  • الگویی مناسب باشید و دوستان و خانواده را به یاری بگیرید. شما به عنوان پدر و مادر، مهمترین الگو برای فرزندتان هستید. من شما را تشویق می کنم که یک سبک زندگی فعال را برای فرزندتان الگو کنید و لذت و ارزشی که از فعال بودن به دست می آورید، به آنها نشان دهید.
  • در مرحله بعد، برنامه‌ریزی کنید که چگونه می‌توانید از افرادی که به صورت روزانه یا هفتگی با فرزندتان در ارتباط هستند برای تشویق فرزندتان برای فعالیت بدنی، یاری بطلبید.
  • معلمان، به ویژه معلمان تربیت بدنی می‌توانند تأثیر زیادی داشته باشند. آرزوها و استراتژی‌های خود را برای فرزندتان، با آنها به اشتراک بگذارید. تا آنها در کنار برنامه آموزشی خود، حتماً اهداف شما را نیز در این برنامه، لحاظ کنند.
  • با افرادی که مسئولیت برنامه‌ریزی و اجرای فعالیت‌های ورزشی_تفریحی را در جامعه برعهده دارند، تماس بگیرید. برخی از آنها ممکن است از این موضوع که مهارت‌های لازم برای مشارکت و گنجاندن برنامه های مناسب برای افراد مبتلا به اوتیسم را در برنامه‌های خود ندارند، ناراحت و نگران باشند. ممکن است بتوانید با به اشتراک گذاشتن دانش وتجربیات خود در برقراری ارتباط، روشهای مناسب برای ایجاد انگیزه و شیوه‌های کارآمد آموزشی، دانش و اعتماد به نفس لازم را به آنها بدهید.
  • بسیاری از ما به اسلوب و روال نیاز داریم. من پیشنهاد می‌کنم یک ساختار منظم و قابل پیش‌بینی در برنامۀ فعالیت بدنی ایجاد کنید. یک برنامه بصری برای کمک به تقویت این اقدامات ایجاد کنید. بسیاری از افراد مبتلا به اوتیسم یادگیرنده بصری هستند. پشتیبانی‌های بصری مانند فلش‌کارت‌ها، نمایشگر‌ها و مدل‌سازی ویدیویی، اغلب بسیار مفید هستند.

[1] ترجمه شده از وبگاه : https://www.autismspeaks.org/expert-opinion/autism-exercise-benefits

[2] دکتر شـان هیلی، استادیار علوم رفتار سلامت و مدیر بخش سلامت، فعالیت بدنی و ناتوانی در دانشگاه دلاور (University of Delaware) است. دکتر هیلی پیش از این، پس از اتمام دکترای خود در دانشگاه ویرجینیا، به عنوان استادیار در دانشگاه ایالتی هومبولت، کالیفرنیا (2015-2017) کار می‌کرد.

[3] Meta analysis

[4]  intervention

[5] running/jogging : در این ورزش فرد در حین دویدن، حرکات نمایشی با توپ انجام می‌دهد.

 [6]  کنترل حرکتی دیداری( Visual motor control) ، توانایی هماهنگ کردن اطلاعات بصری با خروجی حرکتی است (مثال: تشخیص و حرکت درست و به موقع، هنگامی که توپ پرتاب شده را، میگیریم).

[7]  مهارت های حرکتی بنیادی (fundamental motor skills)، حرکات (ماهیچه‌ای) هستند که ما در زندگی روزمره خود از آنها استفاده می‌کنیم. حرکاتی که به ما توانایی می‌دهند، راه برویم، بدویم و مسواک بزنیم!

[8] Center for Disease Control and Prevention.

روز جهانی دختر مبارک

بنام خدا

امروز قصد دارم قسمتهایی از دو گزارش را جهت استفاده شما بزرگواران تقدیم کنم. امیدوارم با مطالعه و اندیشه در این موضوعات، آینده بهتری برای فرزندانمان فراهم کنیم.

امسال سازمان یونیسف به مناسبت روز جهانی دختر، مساله شکاف دیجیتال برمبنای جنسیت[1] را مطرح کرده است. در این یادداشت به آمارهای مهمی اشاره شده است: [2]

  • شکاف جهانی جنسیتی کاربران اینترنت در حال افزایش است، از 11 درصد در سال 2013 به 17 درصد در سال 2019  و بیشترین شکاف در کشورهای توسعه نیافته جهان با 43 درصد است.
  • 2/2 میلیارد نفر از افراد زیر 25 سال در خانه به اینترنت دسترسی ندارند و نسبت این محرومیت برای دختران بسیار بیشتر است.
  • در سطح جهانی، درصد زنان فارغ التحصیل در رشته‌های علوم پایه، فنی، مهندسی و ریاضیات (STEM)  [3]در بیش از دو سوم کشورها کمتر از 15 درصد است.
  • در کشورهای با درآمد متوسط و بالا، تنها 14 درصد از دخترانی که در علوم پایه یا ریاضی، دانش و توانایی بیشتری داشتند، امید داشتند که در حوزه علوم پایه و فنی مهندسی کار کنند، در حالی که این انتظار در میان پسران، بیش از  26 درصد بود.
  • تنها 22 درصد از متخصصان هوش مصنوعی (AI) در سطح جهان زن هستند، شکاف جنسیتی عظیمی که در حال حاضر، در قلب طراحی الگوریتم‌ها وجود دارد، بر زندگی زنان تأثیر زیادی می‌گذارد.

شاخص جهانی شکاف جنسیتی برای اولین بار توسط مجمع جهانی اقتصاد در سال 2006 معرفی شد تا پیشرفت در جهت برابری جنسیتی را بررسی کرده و شکاف های جنسیتی را در چهار بعد مقایسه کند: فرصت‌های اقتصادی، آموزش، بهداشت و رهبری سیاسی

 در گزارش سال 2021 موارد زیر مطرح شده‌است: [4]

  • آمار سال 2021 در مقایسه با سال 2020 ، با منفی 6/0 درصد پسرفت، نشان از يك عقبگرد كلي در کاهش شكاف جنسيتي در جهان دارد و براین اساس برای پركردن شكاف جنسيتي در جهان، 135 سال زمان نياز است.
  • شکاف جنسیتی در زمینه قدرت سیاسی جهانی در سال جاری 22.3 درصد است که 2.4 درصد بیشتر از آمار گزارش شده در نسخه قبلی گزارش است. این افزایش شکاف، آمار را به سطح سال 2014 باز می‌گرداند و سرعت رشد مثبت در این زمینه را به نیم درصد در سال کاهش می‌دهد. در نتیجه، 145.5 سال دیگر طول می کشد تا این فاصله به طور کامل برطرف شود.
  • به دلیل تعصب والدین در داشتن فرزند پسر، به کمک شیوه‌های انتخاب جنسیت قبل از زایمان، در سراسر جهان سالانه1/2 تا 1/5 میلیون نوزاد دختر، قبل از به دنیا آمدن، سقط میشوند. (چین و هند با هم حدود 90 تا 95 درصد آمار را به خود اختصاص می‌دهند!)
  • علاوه بر این در چین، هند و پاکستان میزان مرگ و میر دختران (زیر 5 سال) با شیوه‌های انتخاب جنسیت پس از زایمان {از قتل نوزاد تا غفلت از مراقبت های بهداشتی و تغذیه !}، براساس برآورد در سال 2020 بیش از 142میلیون نفر بود، دو برابر بیشتر از سال 1970!
  • در عربستان سعودی، متوسط درآمد یک زن معادل 24 درصد از متوسط درآمد یک مرد است، در مصر 22 درصد، در الجزایر 19درصد؛ در ایران 18 درصد؛ در عراق 12درصد  و در یمن 7 درصد.
  • ده کشور اول در این لیست(شاخص جهانی شکاف جنسیتی 2021) عبارتند از : ایسلند، فنلاند، نروژ، نیوزیلند، سوئد، نامیبیا، روآندا، لیتوانی، ایرلند، سوئیس.
  • هفت کشور آخر جدول، ایران، کنگو، سوریه، پاکستان، عراق، یمن و افغانستان.

[1]  The gender digital divide

[2] https://www.unicef.org/documents/international-day-girl-2021

[3] Science, Technology, Engineering, and Mathematics

[4] https://www.weforum.org/reports/ab6795a1-960c-42b2-b3d5-587eccda6023/in-full/gggr2-benchmarking-gender-gaps-findings-from-the-global-gender-gap-index-2021

من یک پزشک نمی شوم و یک روز شما بیمار خواهید شد

بنام خدا

مقدمه:

همانگونه که مستحضرید کشور افغانستان از سال 1979 میلادی، با حمله دولت اتحاد جماهیر شوروی به رهبری برژنف، درگیر جنگی خانمان سوز شد. در این نبردها که میان ارتش اتحاد جماهیر شوروی و مجاهدان افغان به مدت یک دهه درجریان بود، بیش از 2 میلیون نفر غیرنظامی، کشته شدند و همچنین زیرساختهای مهم کشور افغانستان تخریب شد و بیش از 5 میلیون افغانی، آواره شدند.

پس از چند کودتای پی‌درپی و پیروزی مجاهدین بر دولت محمد نجیب‌الله، جنگ داخلی افغانستان آغاز شد و وارد دوره‌ای از جنگ میان احزاب مختلف مجاهدین شد. طالبان در میانه‌های دهه ۱۳۷۰ (شمسی) کنترل بیشتر مناطق افغانستان را به دست گرفتند. اما با یورش ائتلاف بین‌المللی به رهبری آمریکا در سال 2001 (میلادی) حکومت را از دست دادند. در دسامبر ۲۰۰۱، شورای امنیت سازمان ملل متحد نیروهای بین‌المللی کمک به امنیت (ایساف) را مأمور کمک به حفظ امنیت کشور و دولت جدید افغانستان به ریاست حامد کرزی کرد.

در ۲ ژوئیه 2021 ، آلمان و ایتالیا سربازان خود را از افغانستان خارج کردند. در همان روز نیروهای آمریکایی میدان هوایی بگرام را تخلیه کردند. بسیاری از صاحبنظران معتقدند یکی از عواقب این تصمیم آمریکا و متحدانش، سقوط احتمالی حکومت افغانستان است و به دست گرفتن قدرت توسط طالبان و در نتیجه یک جنگ داخلی تازه است. قطعاً این اتفاقات بحرانهای فراوانی را در  افغانستان به وجود خواهد آورد، از جمله این مشکلات، فشارها و محرومیت‌های مضاعفی است که بر دختران و زنان افغانی، تحمیل می‌شود. رئیس‌جمهور سابق امریکا، جرج بوش، که در زمان حمله اول آمریکا به افغانستان در قدرت بود، بر این باور است که در «اثر این کار امکان دارد کسانی برسرکار بیایند که با زنان به عنوان شهروندان درجه دو رفتار می‌کنند.» [1]

گزارش زیر توسط سازمان دیده‌بان حقوق بشر [2]، با موضوع بررسی مشکلات تحصیلی کودکان کشور افغانستان (با تأکید بر موانع موجود در تحصیل دختران) منتشر شده است. این گزارش را جهت مطالعه شما بزرگواران ترجمه کردم. (البته به عنوان تکلیف میانترم هم ارائه دادم.)

                                                                                      با احترام

من یک پزشک نمی شوم و یک روز شما بیمار خواهید شد

عدم دسترسی دختران افغانستانی به آموزشهای تحصیلی مناسب  [3]

از جمله آسیب‌های ساختاری و مخرب طالبان، محرومیت زنان از تحصیل بود. قبل از روی کار آمدن طالبان در سال 1996 میلادی، سیستم آموزشی افغانستان در جریان درگیری‌های مسلحانه این کشور در دهه‌های 1980 و 1990 به شدت آسیب دیده بود. طالبان در طول حکومت پنج ساله خود تقریباً تحصیل برای همه دختران و زنان را ممنوع کردند. بنابراین هنگامی که حکومت طالبان در اواخر سال 2001 سقوط کرد، دولت جدید و کشورهایی که به ائتلاف تحت رهبری آمریکا پیوسته بودند با دو چالش اساسی روبرو شدند: نخست، نحوه استقرار مجدد سیستم آموزشی برای نیمی از جمعیت در سن تحصیل، در کشوری بسیار فقیر، و دوم اینکه، چگونه می توان به دختران و زنانی که در دوران حکومت طالبان از تحصیل بازمانده بودند، کمک کرد تا به آنچه که از آنها محروم شده بودند، برسند.

دولت جدید افغانستان تحت ریاست حامد کرزای، رئیس جمهور وقت و حامیان بین‌المللی آن، با صرف انرژی فراوان و تخصیص منابع لازم، به این کار مهم پرداختند. دولت و سازمانهای غیردولتی (NGO ها) با حمایت خیّرین، مدرسه ساختند، معلمان را استخدام کردند و آموزش دادند و با دختران و خانواده‌های آنها تماس گرفتند تا آنها را برای حضور در مدرسه تشویق کنند. تعداد واقعی دخترانی که با گذشت زمان به مدرسه می‌رفتند مورد مناقشه است، اما همه آمارها موید این است که از سال 2001 ، میلیون‌ها دختر، که در دوران طالبان هیچگونه آموزشی دریافت نکرده بودند، اکنون تحصیل کرده‌اند.

اما این دستاورد جزئی و شکننده است. حتی بر اساس خوش بینانه‌ترین ارقام در مورد مشارکت دختران در تحصیل، میلیون ها دختر وجود دارد که هرگز به مدرسه نرفته‌اند و بسیاری دیگر نیز به طور مختصر به مدرسه رفته‌اند. پیشرفت چشمگیر دولت و حامیان آنها، در زمینه حضور دختران در مدرسه یک شروع خوب بود، امّا نه یک کار کامل.

این گزارش موانع عمده ای را که در مسیر تلاش برای ورود همه دختران به مدرسه و نگه داشتن آنها در مدرسه، تا مقطع دبیرستان، وجود دارد، بررسی می کند. این مشکلات عبارتند از: نگرش های تبعیض‌آمیز نسبت به دختران توسط مقامات دولتی و اعضای جامعه؛ ازدواج کودکان؛ ناامنی و خشونت ناشی از تشدید درگیری و بی قانونی عمومی، از جمله حملات به مدارس و سایر مکانهای آموزشی، استفاده نظامی از مدارس، آدم ربایی و گروگان‌گیری، اسیدپاشی و آزار جنسی، فقر و کار کودکان ؛ کمبود مدارس در بسیاری از مناطق؛ زیرساخت های ضعیف و کمبود تجهیزات در مدارس، کیفیت پایین آموزش در مدارس؛ هزینه‌های مربوط به تحصیل؛ فقدان معلمان، به ویژه معلمان زن؛ موانع اداری شامل الزامات شناسایی و بروکراسی و محدودیت هایی در زمینه ثبت نام کودکان؛ عدم موفقیت در نهادینه سازی و ایجاد آموزش پایدار مبتنی بر شرایط جامعه؛ و فساد

آمارها

در افغانستان آمار مربوط به تعداد کودکان درحال تحصیل یا جامانده از تحصیل، بسیار متفاوت و مورد اختلاف است. آمار و ارقام از انواع مختلف – حتی داده های اولیه جمعیت – اغلب در افغانستان به سختی قابل دستیابی است و از صحت کمی برخوردار است. در گزارش دولت افغانستان در سال 2015 آمده است که بیش از 8 میلیون کودک در مدرسه بودند که 39 درصد آنها دختر بودند. در دسامبر 2016 ، وزیر آموزش و پرورش اعلام کرد که تعداد واقعی کودکان در مدرسه 6 میلیون نفر است. در آوریل 2017 ، یک مقام وزارت آموزش و پرورش به دیده بان حقوق بشر گفت که 9.3 میلیون کودک در مدرسه حضور دارند که 39 درصد آنها دختر هستند.

حتی بر اساس خوش بینانه‌ترین آمارها، نسبت دختران افغان که در مدرسه مشغول به تحصیل هستند هرگز بیش از 50 درصد نشده است. در ژانویه 2016 صندوق کودکان سازمان ملل متحد (یونیسف) تخمین زد که 40 درصد از تمام کودکان در سن مدرسه، در افغانستان به مدرسه نمی‌روند. یونیسف با تکیه بر داده‌های دولت افغانستان از سال 2010 تا 2011 ، گزارش داد که که 66 درصد دختران افغان در سنین دبیرستان(12 تا 15 سال) درس نمی‌خوانند، در حالی که 40 درصد از پسران در این سن از تحصیل بازمانده‌اند.

بر اساس آمارهای دولتی، در حالی که تعداد کودکان در حال تحصیل تا سال 2015 همچنان در حال افزایش بود، درصد این افزایش از سال 2011 تا کنون به حداقل رسیده است، و تنها یک درصد در سال 2015 نسبت به سال 2014 افزایش یافته است. بانک جهانی گزارش داد که در بین سالهای تحصیلی ( 2011 – 2012 ) و  (2013-2014)، میزان حضور در مدارس ابتدایی از 56 به 54 درصد کاهش یافته است، همچنین آمارهای دولتی نشان می دهد که در برخی استانها، درصد دانش آموزان دختر کمتر از 15 درصد است. و دختران در مناطق روستایی به احتمال زیاد از تحصیل باز می‌مانند.

در افغانستان ، تنها 37 درصد از دختران نوجوان سواد دارند، در حالی که 66 درصد از پسران نوجوان باسوادند. در میان زنان بالغ، 19 درصد باسوادند و 49 درصد مردان بالغ با سواد هستند.

این چالش ها با وضعیت امنیتی تشدید شده است خصوصاٌ که در ماههای اخیر شرایط بدتر شده است. درگیری‌های مسلحانه در حال افزایش است و طالبان اکنون {زمان نگارش مقاله} بیش از 40 درصد از ولسوالی های این کشور را تحت کنترل دارند. این درگیری‌ها بر همه جنبه های زندگی غیرنظامیان، به ویژه افرادی که در مناطق درگیر زندگی می کنند، تأثیر می گذارد.

علاوه بر کودکانی که در درگیری‌ها کشته یا زخمی می شوند، بسیاری دیگر از تحصیل محروم هستند. افزایش ناامنی باعث میشود خانواده‌ها نتوانند فرزندان خود را به خارج از خانه بفرستند همچنین خانواده‌ها معمولاً تمایل کمتری نسبت به فرستادن دختران به مدرسه دارند. والدین می‌ترسند؛ بیرون رفتن خطرناک‌تر شده، بنابراین رفتن به مدرسه ای که قبلاً در فاصله پیاده‌روی دیده می‌شد، ممنوع می شود.

طالبان و دیگر گروه‌های مسلح، مدارس دخترانه، دانش‌آموزان دختر و معلمان آنها را مورد حمله قرار می‌دهند. حمله به مدارس، زیرساخت های ارزشمند آموزشی را از بین می‌برد. مصاحبه شوندگان در مورد بمب‌گذاری در مدارس، اسیدپاشی علیه دانش‌آموزان دختر و تهدید معلم‌ها، به دیده بان حقوق بشر گفتند. تنها یک حمله، می‌تواند والدین صدها دختر را از فرستادن آنها به مدرسه، حتی در سالهای آینده، بترساند. هم نیروهای امنیتی دولتی و هم جنگجویان طالبان گاهی مدارس را اشغال می‌کنند و دانش آموزان را از کلاس و تحصیل دور می‌کنند و مدرسه را به یک هدف نظامی تبدیل می‌کنند.

فراتر از جنگ، بی‌قانونی و شرارت هم وجود دارد، به این معنی که در راه رفتن به مدرسه نیز، ممکن است دختران با جنایات و سوء استفاده‌های کنترل نشده‌ای از جمله آدم‌ربایی و آزار جنسی مواجه شوند. گزارش‌های ربوده شدن – از جمله کودکان – توسط گروه های جنایتکار افزایش یافته است. همچنین جرایمی همچون اسیدپاشی و آدم ربایی‌ها تأثیر گسترده‌ای در محرومیت دختران از رفتن به مدرسه، بوجود می‌آورد‌، به طوری که یک آدم ربایی باعث می‌شود بسیاری از خانواده های یک جامعه، بچه ها – به ویژه دختران – را در خانه نگه دارند.

آزار و اذیت جنسی همچنین مانع جدی برای حضور در مدرسه است و به دلیل هنجارهای جنسیتی مضر می‌تواند عواقب مخربی برای شهرت یک دختر داشته باشد. حتی وقتی فاصله تا مدرسه کوتاه است، آزار جنسی توسط مردان و پسران در طول مسیر ممکن است دختران را مجبور به ترک مدرسه کند. خانواده‌‌هایی که دختران آنها باید تحصیل کنند، با افزایش ناامنی به این نتیجه رسیده‌اند که بهتر است دختران در خانه بمانند و اغلب به جای تحصیل، کار و یا ازدواج کنند.

موانع آموزش دختران در سیستم مدرسه

کمبود مدارس و معلمان، به ویژه معلمان زن، به این معنی است که بسیاری از دختران به مدرسه دسترسی ندارند. پسرها نیز با کمبود مدارس روبرو هستند، اما مدارس کمتری دختران را می‌پذیرند.

اگرچه مدارس دولتی شهریه ای دریافت نمی‌کنند، اما هنوز هزینه‌هایی برای فرستادن کودک به مدرسه وجود دارد. انتظار می رود خانواده‌های دانش‌آموزان مدارس دولتی وسایلی را که شامل خودکار، مداد، دفترچه، لباس‌فرم و کیف مدرسه است، تهیه کنند. بسیاری از کودکان همچنین باید هزینه برخی از کتابهای درسی دولتی را پرداخت کنند. دولت مسئول تأمین کتب درسی است، اما اغلب کتابها به موقع نمی‌رسند، یا کمبودهایی وجود دارد، شاید در برخی موارد به دلیل سرقت یا فساد ادرای. در این موارد، کودکان برای ادامه تحصیل باید کتاب را از یک کتابفروشی خریداری کنند. این هزینه‌های غیرمستقیم به اندازه‌ای هست که بسیاری از کودکان، به‌ویژه دخترانِ خانواده‌های فقیر را، از تحصیل باز دارد، زیرا خانواده‌هایی که می‌توانند فقط برخی از فرزندان خود را به مدرسه بفرستند، اغلب پسرها را ترجیح می‌دهند.

ازدحام بیش از حد، نبود زیرساخت‌ها و منابع کافی و نظارتِ‌ضعیف، به این معنی است که کودکانی هم که به مدرسه می‌روند ممکن است فقط سه ساعت در روز، گاهی در چادر و یا بدون کتابِ درسی، درس بخوانند. حتی وقتی مدارس ساختمان دارند، اغلب شلوغ هستند و برخی از کودکان مجبور به تحصیل در خارج از کلاس هستند. شرایط اغلب نامناسب است، ساختمانها آسیب دیده و فرسوده هستند و فاقد نیمکت و وسایل آموزشی هستند. ازدحام بیش از حد – با تقاضای تفکیک جنسیتی – به این معنی است که مدارس روزهای خود را به دو یا سه شیفت تقسیم می‌کنند، در نتیجه زمان تحصیل در مدرسه، برای پوشش کامل برنامه درسی بسیار کوتاه است.

سی درصد از مدارس دولتی افغانستان فاقد آب بهداشتی هستند و 60 درصد از آنها سرویس بهداشتی ندارند. نبود سرویس بهداشتی، به ویژه برای دخترانی که قاعدگی خود را آغاز کرده‌اند، مشکلات مضاعفی فراهم می‌کند. بدون سرویس بهداشتی جداگانه (دختران/پسران) و آب بهداشتی، آنها در مدیریت بهداشت قاعدگی در مدرسه با مشکل روبرو می‌شوند و احتمال دارد مجبور شوند در دوران قاعدگی در خانه بمانند، و عدم حضور آنها در مدرسه، مطمئناً پیشرفت تحصیلی آنها را تضعیف می‌کند و خطر ترک تحصیل دائمی را افزایش می‌دهد.


[1] https://www.foxnews.com/politics/bush-concerned-troop-withdrawal-afghanistan-vacuum‌

[2] دیده‌بان حقوق بشر نام یک سازمان غیر دولتی بین‌المللی واقع در شهر نیویورک در ایالات متحده آمریکا است که بر تحقیقات و پشتیبانی حقوق بشر مدیریت می‌کند.(ویکی پدیا)

[3] https://www.hrw.org/report/2017/10/17/i-wont-be-doctor-and-one-day-youll-be-sick/girls-access-education-afghanistan

نقش زبان و سرمایه فرهنگی در افزایش توان فراگیری دروس

بنام خدا

در مطلبی که هفته گذشته برروی سایت قرار گرفت؛ (توانمندسازی، کودکان و جوانان پس از اپیدمی بیماری کرونا)، برچند موضوع تاکید زیادی شده بود، زبان، فرهنگ، فعالیتهای ورزشی و اوقات فراغت. جملاتی مانند ‌»فرهنگ شما را قدرتمند می کند» (Kultur macht stark) یا «زبان کلید جهان است» (Sprache der Schlüssel zur Welt ist) و یا برنامه‌هایی همچون تأسیس هزار مرکز جدید آموزش زبان.
دوستان بزرگواری در مورد تاکید بر روی مسأله زبان و فرهنگ از بنده سوال فرمودند، برای پاسخ چند سطری از کتاب «جامعه شناسی آموزش و پرورش، تألیف دکتر شارع‌پور» را با (تغییری اندک) ذکر می‌کنم:
 «« افراد متعلق به گروههای اجتماعی متفاوت به شیوه های مختلفی سخن می گویند، هم در واژگان بکارگرفته شده و هم در نحوه تنظیم و ترکیب لغات در داخل جملات.

برطبق نظریه برنشتاین [1] شکل روابط اجتماعی برنحوه گفتار تأثیر می‌گذارد و این گفتار نیز به نوبۀ خود بر روابط اجتماعی موثر است.

اساس نظریۀ برنشتاین این است که ارتباط و پیوندی اساسی بین گفتار، با نوع و شکل روابط اجتماعی وجود دارد.

از نظر برنشتاین، کودکان طبقه پایین از قواعد محدودی استفاده می‌کنند که ناشی از تأثیر اندک مادران آنها برزبان به هنگام جامعه‌پذیری این کودکان است. از سوی دیگر کودکان طبقه متوسط از قواعد دقیق و مفصل استفاده می‌کنند که نقطه مقابل قواعد محدود شده است.

والدین طبقه متوسط تمایل دارند که در پاسخ به سوالات کودکان خود، توضیحاتی منطقی ارائه دهند.

برنشتاین معتقد است که این تفاوتهای موجود در الگوی زبانی، ناشی از تفاوت در ضریب هوشی نیست بلکه ناشی از تفاوت در روابط اجتماعی است.

او معتقد است دو نوع اساسی از زبان وجود دارد: عامیانه و رسمی. زبان عامیانه با جملات ساده، کوتاه و توصیفی مشخص میشود. بعلاوه استفاده بسیار اندکی از قید و صفت، در این زبان صورت می‌گیرد ولی در زبان رسمی، ساختار، ترکیبی پیچیده‌ دارد، متمایل به امور انتزاعی است و از دایره لغات بسیار گسترده‌ای در آن استفاده می‌کنند.

در واقع کودک متعلق به طبقه متوسط دارای زبان انعطاف‌پذیری است، او می‌تواند احساسات و اعتقادات خویش را به هردو زبان بیان کند و در عین حال هردو زبان را متوجه شود لیکن کودک طبقه پایین، خود را فقط به یکی از این زبانها محدود می‌کند. مشکل زبان عامیانه این است که فاقد امکانات نمادی برای ایجاد ارتباط در مورد پیوندهای پیچیده بین افراد، اشیاء، زمان و شرایط است. به نظر برنشتاین، این زبان بیشتر برای ایجاد ارتباط بین گروه دوستان موثر است تا روابط پیچیده‌تر.

تمایز بین زبان عامیانه و رسمی در روابط قدرت، بسیار حائزاهمیت است.

به اعتقاد برنشتاین، ابراز احساسات در زبان رسمی به آسانی صورت می‌گیرد ولی در زبان عامیانه، بطور ضمنی مطرح می‌شود.

براساس نظریه سرمایه فرهنگی بوردیو[2]، تأثیر خاستگاه اجتماعی خانواده برموقعیت تحصیلی فرزند ناشی از نوع و میزان سرمایه فرهنگی است که والدین برای فرزندان خود فراهم می‌کنند.

لامونت [3]و لارو معتقدند که بخش مهمی از سرمایه فرهنگی را علایم فرهنگی با منزلت، نظیر رفتارها، سلیقه‌ها، ذائقه‌ها و نگرشها، تشکیل می‌دهند و افراد از این علایم برای کسب امتیازات فرهنگی و اجتماعی استفاده می‌کنند.

منظور از سرمایه فرهنگی یعنی آشنایی فرد با قواعد و فعالیتهای فرهنگی مسلط در جامعه نظیر سبک زبانی، ترجیحات زیبایی شناختی و شیوه تعامل، بدین ترتیب سرمایه‌فرهنگی از شایستگی‌های زبانی و فرهنگی است.

بوردیو معتقد است که افراد تحت تأثیر خاستگاه اجتماعی خود، با دانش فرهنگی مختلف و با برخورداری از سرمایه فرهنگی مختلف، وارد نظام آموزشی می‌شوند.»»

امّا نکته جالب توجهی که در ادامه کتاب ذکر شده است در مورد رابطه پیشرفت تحصیلی دانش آموزان و سبک زبانی و سرمایه فرهنگی آنها است؛

«« دانش‌آموزانی که دارای سبک زبانی، ترجیحات زیبایی‌شناختی و شیوه تعاملی مسلط هستند، مورد تشویق معلمها قرار می‌گیرند، بدین ترتیب کودکان ناآشنا با مظاهر فرهنگ و هنر (ادبیات، موسیقی، موزه و…) مدرسه را محیطی بیگانه و حتی متخاصم می‌یابند.

تفاوتهای اولیه در سرمایه فرهنگی دانش‌آموزان، اثر خود را در عملکرد تحصیلی و مدارک تحصیلی آنان نیز متجلّی ساخته و درنهایت بر موقعیت طبقاتی و شغلی آنان در آینده تأثیر می‌گذارد. نظریه سرمایه‌فرهنگی براهمیت جامعه‌پذیری فرد با فعالیتهایی نظیر علاقه به هنر و ادبیات، تأکید دارد.

فرضیه اصلی بوردیو این است که سرمایه فرهنگی والدین به فرزند آنها نوعی قدرت نمادی می‌دهد و او را قادر می‌سازد که با قواعد فرهنگی سازکار اصلی بازتولید سرمایه فرهنگی و رمزگشایی آن را داشته باشد.

براساس نظریه بازتولید فرهنگی بوردیو، نظام آموزشی به تشویق و انتقال فرهنگ طبقه مسلط می‌پردازد و در این فرایند دانش‌آموزی موفق محسوب میشود که بتواند فرهنگ را دریافت کند و  آن را درخود درونی سازد. توانایی دانش‌آموز برای انجام چنین کاری به سرمایه فرهنگی خانواده او بستگی دارد که آن نیز به نوبه خود، تاحدودی به طبقه اجتماعی وابسته است.

مطالعه بوردیو در فرانسه نشان داد که بین خاستگاه خانوادگی دانش‌آموز و برخورداری او از سرمایه فرهنگی و همچنین بین سرمایه فرهنگی و موفقیت تحصیلی او، رابطه مستقیم و قوی وجود دارد.

براساس تحقیق دی ماجیو [4]در آمریکا، بین تأثیر استعداد فردی و تأثیر تحصیلات والدین، و برخورداری فرد از منابع فرهنگی و عملکرد تحصیلی او رابطه مثبتی وجود دارد. »»

با توجه و دقت در مطالب فوق، اهمیت زبان و سرمایه فرهنگی در یادگیری هرآنچه در مدرسه، دانشگاه و … ارائه میشود، معلوم می‌شود.

پس بدیهی است که وزارت آموزش و تحقیقات آلمان، با اعتقاد به جملات ارزشمندی مانند؛ زبان کلید جهان است و یا  فرهنگ شما را قدرتمند می کند، هزار مرکز جدید آموزش زبان، تأسیس کند، برنامه‌ریزی کند که در مدارس ابتدایی دانش‌آموزان بطور تمام وقت مشغول به تحصیل شوند و … . براساس چنین برنامه‌ریزی و اقداماتی، قطعاً موفق می‌شوند ضمن بالابردن سطح دانش زبان در کودکان و نوجوانان، میزان موفقیت آنها در جبران عقب‌ماندگی بوجود آمده در دانش زبان و همچنین در تمام دروس را، افزایش دهند.


[1]  باسیل برنارد برنشتاین (1 نوامبر 1924 – 24 سپتامبر 2000) او یک جامعه شناس انگلیسی بود که به خاطر فعالیت در جامعه شناسی آموزش و پرورش شهرت داشت. وی در زمینه زبان شناسی اجتماعی و ارتباط بین نحوه گفتار و سازمان اجتماعی کارهای فراوانی انجام داده است. (ویکی‌پدیا)

[2]  پیر بوردیو (به فرانسوی: Pierre Bourdieu) (زاده ۱ اوت ۱۹۳۰ – درگذشته ۲۳ ژانویه ۲۰۰۲)، جامعه‌شناس و مردم‌شناس سرشناس فرانسوی بود.

[3]   میشل لامونت / Michèle Lamont / زاده ۱۹۵۷ در تورنتو، انتاریو جامعه‌شناس و استاد مطالعات اروپایی و جامعه‌شناسی و مطالعات آمریکایی آفریقایی در دانشگاه هاروارد است. او از سال ۲۰۱۶ تا ۲۰۱۷ به عنوان ۱۰۸مین رئیس انجمن جامعه‌شناسی آمریکا خدمت کرده‌است. در سال ۲۰۱۷، او جایزه اراسموس را دریافت کرد و به او، ۳ دکترای افتخاری (از دانشگاه اتاوا، دانشگاه بوردو و دانشگاه آمستردام) اهدا شد.

[4]  پل جوزف دی ماجیو (متولد 10 ژانویه 1951 در فیلادلفیا ، پنسیلوانیا ، استاد جامعه شناسی در دانشگاه نیویورک است. پیش از این ، وی استاد جامعه شناسی در دانشگاه پرینستون بود.

توانمندسازی، کودکان و جوانان پس از اپیدمی بیماری کرونا

بنام خدا

همانگونه که در مقدمه مطلب قبلی مرقوم کردم،در جستجوی مطالب در موضوع توانمندسازی نوجوانان، بر روی پایگاه اطلاع‌رسانی وزارت آموزش و تحقیقات فدرال آلمان، برنامه‌های تدوین شده برای جبران عقب‌ماندگی‌های بوجود آمده در امر تعلیم و تربیت کودکان، نوجوانان و جوانان و به تبع آن، مشکلات و مسائلی که والدین گرفتار آن شدند، را مطالعه می‌کردم.

 در ادامه،  امروز جزئیاتی دیگر از این برنامه‌ها با عنوان برنامه عملیاتی پس از همه گیری کرونا (Aktionsprogramm Aufholen nach Corona) را جهت استحضار شما خوانندگان بزرگوار تقدیم می‌کنم.

توانمندسازی، کودکان و جوانان پس از همه گیری بیماری کرونا

با وجود بودجه دو میلیارد یورویی ” برنامه عملیاتی پس از همه گیری کرونا ” [1]، کودکان و جوانان باید بهترین فرصت های ممکن را برای آموزش مناسب، و پیشرفت تحصیلی، پس از بیماری همه گیر کرونا داشته باشند.

با “برنامه عملیاتی پس از همه گیری کرونا” ، دولت فدرال در حال پاسخگویی به کمبودهای یادگیری است که به دلیل ایجاد مشکلات در آموزش درسی بوجود آمده و همچنین مشکلاتی که بواسطه فشارهای روانی و اجتماعی بر کودکان ، جوانان و خانواده های آنها وارد شده است. چند هفته پیش، آنجا کارلیچک ، وزیر آموزش و تحقیقات فدرال ، برنامه ای را برای از جبران اثرات کمبودها و مشکلات حادث شده، آغاز کرد و از آن زمان در حال مذاکره درباره این راهکارها با مسئولین ایالت های فدرال است.

وی هنگام ارائه این برنامه همراه با وزیر خانواده، فرانزیسكا گیفی، اهداف این برنامه را تبیین نمود: از یک طرف جبران مشکلات بوجود آمده در یادگیری موارد درسی از دست رفته ، همچنین به دلیل اینکه کودکان، نوجوانان و جوانان، مدت طولانی نمی توانستند در کنار دوستانشان حاضر شوند و فعالیتهای ورزشی امکان پذیر نبود ، مشکلات جسمی و روحی هم برای آنها بوجود آمده است. بنابراین حمایت دولت فدرال با اختصاص بالغ بر دو میلیارد یورو، اکنون آغاز شده است. نیمی از این بودجه برای اقداماتی که به کاهش عقب ماندگیهای یادگیری در موضوعات اصلی مانند آلمانی و ریاضیات و همچنین زبان های خارجی، تخصیص یافته است. اقدامی مهم که قبل از پایان سال تحصیلی باید عملیاتی شود.

 به گفته کارلیچک ، وی انتظار دارد که ایالت های فدرال در این امر مهم مشارکت اساسی داشته باشند ، “زیرا آموزش و پرورش قبل از هر چیز یک امر ایالتی است”.

  • وزارت آموزش و تحقیقات فدرال همچنین در برنامه‌های پشتیبانی از اقدامات فوق برنامه‌ای که باعث رشد شخصیت کودکان، نوجوانان و جوانان می‌شود، همکاری می‌نماید، به عنوان مثال بخشی مهم در ” برنامه عملیاتی پس از همه گیری کرونا ” ، برنامه “فرهنگ شما را قدرتمند می کند” [2]می‌باشد.
  • وزیر آموزش و تحقیقات فدرال همپنین بیان نمود که: علاوه بر این، در مدارس ابتدایی هم دانش‌آموزان بطور تمام وقت مشغول به تحصیل خواهند شد که این موضوع علاوه بر اینکه چشم‌اندازهای جدیدی را در آموزش نمایان خواهد کرد، باعث می‌شود که خانواده ها را از مراقبت از کودکان راحت کند.
  • موارد کاهش یادگیری و عقب ماندگی تحصیلی

دولتهای فدرال و ایالتی هدف مشترکشان این است که عقب ماندگیهای در آموزش و فراگیری ناشی از همه گیری بیماری کرونا را از طریق تأمین فرصت های آموزشی بیشتر، برای دانش آموزان جبران کنند. اجرای اقدامات در چارچوب ساختارهای موجود توسط ایالات فدرال صورت می گیرد. تمرکز این برنامه ها باید در مدرسه و شبکه های مجازی صورت پذیرد. با بودجه ای که دولت فدرال در دسترس قرار داده است ، ایالت های فدرال قرار است در تعطیلات تابستانی اردوگاه های تابستانی و کارگاه‌های یادگیری برگزار کنند و در ابتدای سال تحصیلی جدید، اقدامات آموزش دروس جدید و مباحث اصلی را انجام دهند.

دولت فدرال 1 میلیارد یورو بودجه برای این برنامه ها، درسالهای 2021/2022 تخصیص داده است.

  • اقداماتی برای ارتقا آموزش در اوایل کودکی

«زبان کلید جهان است» [3]؛ دولت فدرال همچنین برنامه‌های آموزشی ویژه‌ای را برای کودکان طرح‌ریزی کرده است. به عنوان بخشی از این برنامه،  1000 مرکز جدید آموزش زبان (روزانه) باید در سراسر کشور تاسیس شود. دولت فدرال برای این امر مهم،. 100 میلیون یورو بودجه تخصیص داده است.

به بودجه «بنیاد فدرال کمکهای اولیه» [4]، 50 میلیون یورو اضافه می شود. این تسهیلات بدان معناست که بنیاد می‌تواند به خانواده های جوان بیشتری خدمات ارایه دهد. همچنین خدمات بیشتری مانند برگزاری دوره های آموزشی زبان برای والدین، یا دوره آموزش تغذیه برای خانواده های دارای کودکان زیر سه سال برگزار نماید.

  • اردوگاه های تعطیلات و فعالیت های فوق برنامه
  • کودکان و جوانان باید حمایت شوند تا بتوانند از امکانات رفاهی در تعطیلات و اوقات فراغت استفاده کرده و آنچه را از دست داده اند (توان جسمی یا آمادگی روحی)، جبران کنند. همچنین خانواده‌ها برای اینکه بتوانند باتری خود را دوباره شارژ کنند، به کمک و فرصت‌های تفریحی نیاز دارند. در مجموع 530 میلیون یورو برای این امر تخصیص یافته است.
  • از جمله موارد دیگر، اختصاص هدیه‌ای به مبلغ 100 یورو (برای هر کودک) به عنوان جایزه اوقات فراغت کودکان، برای خانواده های نیازمند است.
  • علاوه بر این، بودجه اختصاص یافته جهت برنامه‌های اوقات فراغت کودکان و جوانان در اردوگاه‌های تعطیلات، کارهای فرهنگی، ورزشی، سیاسی و بین المللی و انجمن های جوانان افزایش می یابد. به این ترتیب، باشگاه ها، انجمن ها و سازمان ها می توانند به طور فزاینده ای اوقات فراغت و تعطیلات آخر هفته و همچنین آموزش های فوق برنامه برای جوانان را ارتقا دهند. علاوه بر این، اماکن مورد استفاده تعطیلات خانوادگی برای اقامت خانواده ها کمک هزینه دریافت می‌کنند و در حقیقت این مبلغ به خانواده ها پرداخت می‌شود.
  • همچنین، ایالت های فدرال، بودجه ای را برای فراهم آوردن امکانات ارزان برای گذراندن تعطیلات و اوقات فراغت آخر هفته خانواده ها، دریافت می کنند.
  • این برنامه عملیاتی، پیشنهادات فوق برنامه اضافی را ارائه می‌دهد که رشد استعدادهای جوانان را افزایش می‌دهد. به عنوان مثال، برنامه “فرهنگ شما را قوی می کند” همچنین از طریق شبکه آزمایشگاه‌های مدارس در آلمان و انجمن فدرال آزمایشگاه های مدارس [5]، فرصت های بیشتری برای یادگیری، در زمینه های علم و فناوری، زبان‌ها، اقتصاد و علوم سیاسی، فراهم می‌شود. برای این منظور ، بودجه پروژه مذکور برای سالهای 2021/2022 در کل 50 میلیون یورو افزایش می یابد.
  • فعالیت های  داوطلبانه و مدنی برای کودکان ، جوانان و خانواده ها تقویت می شود. 30 میلیون یورو بودجه هدفمند برای بنیاد فعالیت های داوطلبانه و متعهدانه آلمان[6] در این زمینه در سال 2021/2022 تخصیص یافته است.
  • خانه های چند نسلی (MGH)[7] ، برای حمایت از کودکان و جوانان در مقابله با کمبودهای توسعه، از حمایت مالی برخوردار می شوند.
  • همراهی و پشتیبانی از کودکان و جوانان در زندگی روزمره و مدرسه

برای کنار آمدن با پیامدهای بحران، تقویت کودکان و جوانان در مهارت های اجتماعی آنها ضروری است. به ویژه دانش آموزان مدارس نباید برای جبران عقب ماندگی های درسی، در نگرانی ها و فشارها تنها باشند. به همین منظور، دولت فدرال از افزایش فعالیتهای اجتماعی مدارس حمایت می‌کند. همچنین داوطلبان، برای کمک می توانند در مدارس و موسسات رفاهی کودکان و جوانان، در برنامه های هدفمند، از آنها حمایت کنند. در مجموع 220 میلیون یورو برای کارهای اجتماعی اضافی و خدمات داوطلبانه تخصیص یافته است.

علاوه بر این ، بنیاد کودکان و جوانان آلمان [8]، 100 میلیون یورو برای حمایت و کمک به کودکان و جوانان دریافت می کند.

منبع : وزارت آموزش و تحقیقات فدرال آلمان

https://www.bmbf.de/de/kinder-und-jugendliche-nach-der-corona-pandemie-staerken-14371.html


[1] “Aktionsprogramm Aufholen nach Corona”

[2] “Kultur macht stark”

[3] Sprache der Schlüssel zur Welt ist

[4] Bundesstiftung Frühe Hilfen وظیفه بنیاد فدرال کمک های اولیه؛ کمک و حمایت از خانواده های دارای نوزاد و کودک نوپا، می باشد.

[5] LernortLabor – انجمن فدرال آزمایشگاه های دانش آموزان

[6] Deutsche Stiftung für Engagement und Ehrenamt

[7] Mehrgenerationenhäuser  خانه های چند نسلی !. اینجاست که افراد با یکدیگر گفتگو می کنند و اولین تماس های خود را برقرار می‌کنند. سالن اجتماعات باز، سالن قصه‌گویی، اتاق بازی و … . همه علاقه مندان می توانند تجربه و مهارت های خود را ارائه دهند و همزمان از دانش و مهارت دیگران بهره مند شوند. بسیاری از پروژه ها و پیشنهادات عالی در این خانه ها متولد می شوند. (حدود 530 خانه چند نسلی در آلمان وجود دارد.)

[8] Deutsche Kinder- und Jugendstiftung

طرح «تشویق جوانان» در كشور آلمان (JUGEND STÄRKEN)

بنام خدا

چند روز پيش، در جستجوی مطلبی در موضوع توانمندسازی جوانان، به طرحی برخوردم که توسط دولت فدرال آلمان به صورت فراگیر درحال اجرا می‌باشد، طرح تشویق جوانان (JUGEND STÄRKEN) [i] این طرح شامل برنامه هایی برای جوانان خانواده های محروم و جوانان بزرگسال با سابقه مهاجرت (سنین 12 تا 26 سال) می‌باشد که در انتقال از مدرسه به دنیای کار با مشکل روبرو هستند.

درمورد این طرح توضیح کوتاهی روی سایت وزارتخانه، نوشته شده بود که آن را ترجمه کردم و در ادامه مرقوم میکنم (با سپاس از همکاری های بی‌شائبه Google !!)

طرح «تشویق جوانان» در كشور آلمان

وزارتخانه زنان، خانواده، سالمندان و جوانان آلمان، برنامه هایی با عنوان«تشویق جوانان»، طراحی کرده است که هدف آن حمایت از جوانانی است که از فرصت های مناسبی برای ورود به بازار کاربرخوردار نیستند. این مهم با ارتباط موثر سه حوزه‌ِی، مدرسه، کار و جامعه فراهم می آید.

این طرح با هدف حمایت از جوانان، صرف نظر از طبقه اجتماعی و قومی آنها، در جهت رشد شخصیت آنها و همراهی آنها براي گذار از مدرسه به دنیای کار است. در شرایط فعلي وبا تحولات جمعیتی، کمبود روزافزون کارگران ماهر، کارآمد و سختکوش در جامعه، این وظیفه برای جامعه آزاد و دموکراتیک آلمان اهمیت فزاینده ای پیدا می کند.

طرح « تشویق جوانان»، شامل برنامه های زیر است:

“خدمات مهاجرت جوانان” ،

“به مربیان و راهنمایان، احترام بگذارید” ،

توانمندسازی جوانان در محله” ،

توانمندسازی جوانان: 1000 فرصت”.

 

راهکارهای فردی ، زود بازده و منطقه‌ای

این راهكارها با روش‌هايي خاص، از جوانان در ساختارهاي محلي (نزديك به خانه آنها)، حمایت می کند. خدمات پشتیبانی در ساختارهای محلی تعبیه شده است.

می توان برای هر جوان یک پیشنهاد مناسب ارايه نمود و ضمن فراهم نمودن امكانات، با شیوه‌های زود بازده از طریق خدمات اجتماعی جوانان، و همچنين پیشنهادات گروهی و فراهم آوردن امكان مشارکت بدون پیش شرط، شرايط مناسبي را تضمین نمود.

متخصصان همراه با جوانان، نیاز آنها به حمایت را تامين می‌کنند ، چشم اندازهای آینده را توسعه می دهند و در صورت لزوم در اجرای اين راهكارها، از آنها پشتیبانی می کنند.

اهداف طرح تشویق جوانان

  • بايد از طریق راهنمایی فردی و پشتیبانی اختصاصی در مدرسه، در فراگیری رفتار صحیح حرفه‌ای و اجتماعی، به جوانان محروم و مهاجران جوان کمک کنیم.
  • همياري در توسعه درک تفاوتهای فرهنگی و درک دموکراسی، تقویت شخصیت و رشد شایستگیهاي افراد
  • ایجاد ساختارهای پایدار برای جلب همكاري جوانان محروم در سطح محلی. سعی کنید راه های جدیدی برای یک همکاری موفق میان بازیگران متنوع در فصل مشترک مدرسه، آموزش حرفه ای، بازار کار، در جهت ايجاد رفاه براي جوانان در محیط های بیرونی، فراهم نماييد.
  • ارتباط و همکاری با مشاغل و کارآفرینان را برای ارتباط حرفه ای جوانان با فرصت های شغلی افزایش دهید.

[i] https://www.bmfsfj.de/bmfsfj